چکیده:
9 در این مقاله نحوة شکلگیری فرآیند عاطفی گفتمان در شعر «غزل برای گل آفتابگردان» ، سرودة شفیعی کدکنی، بررسی و ارزیابی میشود تا نشان داده شود که چگونه فرآیند عاطفی 9 شرایط گفتمانی جدید ایجاد میکند، این شرایط کداماند و چه معنایی تولید میکنند. در واقع، هدف این مقاله آن است که نشان دهد چگونه گل آفتابگردان، بهمنزلة «من» خردگرا، از طریقفصلنامه پژوهشهایادبی سال9، شماره65 و 75،تابستان و پاییز5955 رابطة عاطفی، احساسی، تنشی و پدیدارشناختی در گسست با خود قرار میگیرد، سپس از مرزهای «من» خردگرا فراتر میرود و در پیوند با «من» استعالیی به شوشگر ممتاز تبدیل میشود. نشانه- معناشناسی بهمنزلة یکی از شیوههای نقد ادبی نو، در قالب فرایندها و ابعاد مختلفی مطرح میشود که بعد عاطفی یکی از آنهاست. اساس بحث و بررسی هر گفتمان عاطفی را صورتهای بیان (دال) و صورتهای محتوا (مدلول) تشکیل میدهند، یعنی از رابطة تعاملی بین صورتهای بیان و محتواست که نظام عاطفی گفتمان شکل میگیرد و امکان مطالعه و بررسی منطقی میان آنها تحقق مییابد. مطالعة جریان عاطفی گفتمان، به معنای بررسی شرایط شکلگیری و تولید نظام عاطفی، و چگونگی ایجاد معنا از طریق آن است. در واقع، هدف این مقاله بررسی کارکرد گفتمان عاطفی در استعالی معنا و تغییر آن به فرآیندی نو و ممتاز است.
خلاصه ماشینی:
در واقع، هدف این مقاله آن است که نشان دهد چگونه گل آفتابگردان، بهمنزلة «منِ» خردگرا، از طریقفصلنامه پژوهشهایادبی سال9، شماره65 و 75،تابستان و پاییز5955 رابطة عاطفی، احساسی، تنشی و پدیدارشناختی در گسست با خود قرار میگیرد، سپس از مرزهای «منِ» خردگرا فراتر میرود و در پیوند با «منِ» استعالیی به شوِشگر ممتاز تبدیل میشود.
حاصل این توانش که آمادگی برای کسب هویت عاطفی نام دارد، سبب اطمینان خاطر شوِشگر و امیدواری او برای وصال با آفتاب میشود: - «تو به آبها سپاری همه صبر و خواب خود را» = خواستن و توانستن - «و رصد کنی ز هر سو رهِ آفتاب خود را» = توانستن و دانستن - «نه بنفشه داند این راز، نه بید و رازیانه» = ندانستن آنها، و در نتیجه، دانستن گل آفتابگردان - «دمِ همتی شگرف است در این میانه» = خواستن و توانستن - «تو همه در این تکاپو که حضورِ زندگی نیست، به غیرآرزوها، و به راه آرزوها، همه عمر، جستجوها»= توانستن - «تو و جستجو وگر چند رسیدنی نباشد» = باور داشتن جریان حسیای که بررسی شد، فرآیندی مستمر و پویاست که بر اساس حضور حسی- ادراکی سوژة دیداری، تعامل سوژه19 (گل آفتابگردان) با ابژه20 (آفتاب) «و رصد کنی ز هر سو رهِ آفتاب خود را» و همسویی حواس شکل میگیرد.
این حرکت سریع تغییری ناگهانی در پی فصلنامه پژوهشهایادبی سال9، شماره65 و 75،تابستان و پاییز5955 دارد و شوِشگر از دیگر پدیدهها متمایز میشود و هویت عاطفی خاصی از خود بروز میدهد که در گفتمان با «رصدکردن آفتاب» نشان داده شده است: «و رصد کنی ز هر سو، ره آفتاب را».