چکیده:
عرفان احساس عمیق خداوند در درون خویش و تسلیم شدن و عشق ورزیدن به او با جان و دل است . سنایی و مولوی از بزر گترین عارفان و مجذوبان دریای عشق الهی هستند. سنایی پدر شعر عرفانی فارسی است که برای نخستین بار مضامین عرفانی را با فرهنگ عامیانه و حکایات تمثیلی درآمیخته و اکثر آموزه های صوفیانه را با بیانی زیبا ارائه نموده است و مولانا پارسایی عاشق پیشه، پاکباز و سرانداز است که سالها اسیر بود و به برکت آن، ترک اختیار کرد و نوای بی نوایی سر داد .
این مقاله به بررسی اصطلاحات عرفانی مشترک (عشق، فنا، بقا، کشش و کوشش، تجلی، معرفت، وحدت وجود، خوف و رجا، مشاهده و محبت ) در حدیقه الحقیقة سنایی و مناقب العارفین افلاکی می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"او زاد طریقت را فنا میداند و معتقد است که راه حق را نمیتوان بدون فنا طی کرد و حتی اگر سالک مقام والایی هم داشته باشد، باز هم محتاج فنای فی الله است: راست گفت آن کسی که از سـر حال گفت دع نفسک ای پسر و تعــــال از تو تا دوســـت نیست ره بســیار ره تـــــویی سر به زیر پـــای درآر راه تا با خــــــودی هــزاران سال بروی روز و شب یمین و شمـــــال پس به آخــــر چو چشم باز کنـی کار بر خویشتـــن دراز کنـــــــی خویشتــن بینی از نهــاد و قیـاس گرد خود گشته همچـــو گاو خراس بی خــود ار هیچ آیی انــــدر کـار یابی انـــدر دو دم بــــدین در بـاز ای سکنـــدر در این ره آفــــــات همچـــو خضر نبی در این ظلمـات زیـــــــر پای آر گـــوهر کانـــت تا بـــدست آیـــد آب حیوانـــــت (حدیقه،1374: 114 و 116) بنا براین میتوان دانست که در نظر سنایی فنای فی الله از مهمترین مواردی است که سالک در طی طریق بدان نیازمند است : چو تو از بود خویش گشتی نیست کمر جهد بند و در ره ایسـت (همان، ص 79) بنابرآنچه در مناقب العارفین آمده است؛ آدمی که حادث است برای رسیدن به هستی حقیقی باید در وجه حق تعالی که قدیم است مستهلک شود؛ زیرا هرکس در « الا » غرق شود از « لا » گذشته است."