چکیده:
رواج فلسفة نسبیتگرایی و در پی آن تکثرگرایی در ابعاد مختلف علوم انسانی و جهان بینیهای حاکم قرن بیستم و تقویت منش تساهل و تسامح و تسری آنها به حوزة مطالعات ادبی و رویکردهای نقادانه ( نظریه و نقد ادبی) در غرب ماهیتی دموکراتیک و بسیار پذیرنده به این حوزه بخشیده و آن را، مانند سایر حوزههای اندیشه، به مبحثی میانرشتهای و متشتت تبدیل کرده است. این توفیق ناگزیر، به گسترش و تنوع رهیافتهای جدید در قرائت و تحلیل انواع متون از جمله متون ادبی منجر شده است. از جملة این رهیافتهای نقادانه در تحلیل متون ادبی، پسا ساختارگرایی است که در اواخر دهة 1960در پی انتشار آراء برخی متفکران تأثیرگذار همچون ژاک دریدا، رولان بارت، ژاک لاکان،و میشل فوکو به وجود آمد. این رویکرد در زمرة بارزترین مصادیق بروز روحیات ذکر شده در حوزههای اندیشه نیز هست که این امر ضمن کمک به گسترش حوزة شمول و کاربرد این روش نقادانه، تعریف و توصیف آن را دشوار و تا حدودی حتی نا ممکن میکند. در این گفتار سعی بر آن است تا به پسا ساختارگرایی به عنوان رویکردی نو در نظریه و نقد ادبی معاصر بپردازیم، و ضمن ارائه تعریف، زمینة پیدایش و ماهیت آن، نظرات جمعی از متفکران عمده در شکلگیری و رواج آن را نیز برشمرده و در نهایت دلالتهای خاص آن برای تحلیل و واسازی متون ادبی را ذکر کنیم.
خلاصه ماشینی:
"در واقع، اساس واسازی(که به قول خودش نه یک مکتب بلکه یک «تمهید استراتژیک» است) در نقد ادبی ارائة « قرائتی است که بنا دارد این فرض را «بیثبات» کند که طبق آن، نظام زبان زمینه و بستری را فراهم میکند که برای تعیین حدود، ثبات و انسجام و معنای غایی یک متن ادبی کفایت میکند» (Abrams, 2005: 65).
» در واقع، « حقایق» علوم بشری که فوکو به مطالعه آنها میپردازد، در نظر او تأثیر گفتمانها و زبان بوده و به هیچ وجه، غایی و با ثبات نیستند؛ به عبارتی در نظر فوکو « دانش ما در اثر دسترسی ما به دنیای واقعی به وجود نیامده، بلکه از معادلات گفتمانها حاصل شده است»(Bertens, 2005:155) رولان بارت از میان مروجان اندیشة پساساختارگرایی، شاید بارت بیشترین، یا به عبارتی خودآگاهانهترین، تلاش را در رهاسازی دال و نشان دادن «ساختگی بودن تمام مظاهر بیانی» داشته است.
حذف مؤلف به عنوان عامل مرکزیت بخش و تعیین کنندة مفهوم و معنای اثر، به ارتقاء جایگاه و اهمیت خواننده یا مفسر انجامیده است، ولیکن این مفهوم نیز، همانند مؤلف، از جایگاه سنتی خود به عنوان یک دریافت کنندة منفعل معنای از پیش تعین شده، فرود آمده، و آنچه او بدان میپردازد نه به منظور رسیدن به معنایی قطعی و غایی بلکه تنها قرائت یا خوانشی است که در آن همچنان جای دریافتهای بیشتر وجود دارد."