چکیده:
در نقد مدرن غربی تنها متن ادبی، جوهر ذاتی ادبیات به حساب میآید. به عبارت دیگر آن گونه که ساختگرایان میگویند، تنها وجه غالب( dominant) متن ادبی است، که اصالت دارد. یکی از محورهای مهم این گونه نقد گفتمان و گفتمانکاوی است. در گفتمانکاوی یک اثر ادبی، پنج محور اساسی فهم متون اعتبار و ارزش ادبی دارد : زبان، موسیقی، بلاغت تصویر،تجربۀ بشری( ساخت عاطفی) و بینامتنی( intertextuality). آنچه مسلم است این روش از زبان شناسی وارد علوم انسانی شده و به سرعت در نقد ادبی امروز جایگاهی والا یافته است. در ادب پژوهی معاصر عربی واژۀ خطاب معادل گفتمان آمده است. از جانب دیگر سهراب سپهری شاعری صاحب سبک است که شعر او در میان شاعران معاصر خوش درخشیده، و زبان همزمان یا(synchronic) در شعر او به وجه غالب رسیده است. در مقالۀ حاضر به شیوۀ توصیفی، تحلیلی شعر سهراب سپهری، که میان طبیعت و ماورای طبیعت در نوسان است، بر اساس روش تحلیل گفتمان مورد خوانش قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"(سپهری، 1376: 276) ساختار نحوی در شعر سهراب، تا حدود زیادی منطبق بر ساختار نحو گفتار است، یعنی هر یک از اجزای جمله با توجه به کارکرد و میزان تأثیر بر مخاطب، در محل خود قرار میگیرند، تا جایی که مخاطب احساس میکند این جمله را نمیتوان به شکل دیگری بیان کرد.
صوفیه و عارفان مسلمان، هستی را جلوهای از تجلی حق میدانند؛ شبستری در گلشن راز میگوید: به نزد آنکه جانش در تجلـی است همه عالم کتاب حــق تعالی است حقیقت کهربا ذات تــو کاه است اگر کوه تویی نبود چــه راه است تجلی گر رســد بر کـــوه هستی شود چون خاک ره هستی ز پستی دهد حق مر تو را از آنچـه خواهی نمـایندت همـــه اشیا کمــا هی (شبستری ،1361 : 27) حافظ نیز چنین میگوید: در ازل پرتو حسنت، ز تجلــی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیـرت و بر آدم زد (حافظ ، 1374: 125) سپهری نیز تجلی حق را در عالم امکان با بیان ابدیت روی چپرها توصیف میکند و با این نگاه صوفیانه است که میگوید : « و خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب، روی قانون گیاه»."