چکیده:
زمان یکی از موضوعاتی است که از دیرباز ذهن فیلسوفان را به خود مشغول داشته است. آرا و اندیشه های فلاسفه در این باره بسیار پریشان است؛ به گونه ای که فیلسوفی مانند کانت زمان را امری کاملا ذهنی (سوبژکتیو) و از ویژگی های عالم پدیدار (فنومن) و نه عالم نومن می داند. در این میان برخی از آرای فلسفی درباره زمان ـ هرچند در دو حوزه فکری ـ در نگاه نخست، نزدیک به نظر می رسد. تفکرات ملاصدرا و برگسون از شمار این موارد است. این نوشتار بر آن است که با طرح دیدگاه ایشان در این باره و طرح جنبه های مختلف مفاهیم با سیری جدید روزنه ای را به مقایسه میان این دو تفکر بگشاید.
خلاصه ماشینی:
274 اساسا در این موارد حقیقت حرکت مورد توجه واقع نشده است، بلکه سکونهای متوالی در مقابل نقاطی که متحرک از آن میگذرد، لحاظ شده است.
اکنون با پذیرش حرکت جوهری، زمان جوهری نیز مطرح میگردد؛ به این معنا که در خود جوهر جسمانی نیز زمان مطرح است، به گونهای که زمان از هویت آن خارج نیست: پس از اثبات حرکت جوهری در جوهر جهان طبیعت، زمانی با مفهومی تازه که میتواند جنبه تعیین داشته و از ادراک هیچ مدرکی پنهان نشود، روشن میگردد و آن، زمان جوهری است و راستی همانگونه هم هست؛ زیرا هر یک از ما که ذهن خود را از همه حرکات، خالی کرده و چشم دل به چهره طبیعت باز کند، باز معنای امتداد سیلانی را مشاهده خواهد کرد و آن همان، زمان جوهری است که در خود مییابیم.
به این معنا که آیا جوهر نیز مصداق این امتداد سیلان قرار میگیرد یا نه؟ نکته دیگری که در اینجا قابل طرح است این که با توجه به آثار برگسون، به نظر میرسد در نگاه وی تمام حرکات و به تبع آن زمان، اشتدادی است؛ از جمله: بدینگونه, شخصیت ما پیوسته میروید, بزرگ میشود و میرسد، 301 اما دیرند ما عبارت از لحظهای که جانشین لحظهای شود نیست.
همانطور که دانسته شد، به نظر میرسد برگسون مصادیق زمان (یعنی زمان بالحمل الشایع) را در فلسفه خویش مورد توجه قرار داده است و در پی تعریف زمان نیست، بلکه به مصادیق این مفهوم توجه میکند.