چکیده:
داستان های پسامدرن معمولا با بحث هایی بازیگوشانه درباره خود زبان و کنش داستان نویسی درصدد سلب اقتدار از «فراروایت» هستند. فراروایت نظامی دلالتی- معرفتی است که مدعی کشف معنای نهایی یا درک حقیقت است و می کوشد سلطه خود را بر ساختار دلالتی همه متون از جمله ادبیات بگستراند. ادبیات پسامدرن برای مقابله با این سلطه، هر گونه نظمی را که مایه قوام فراروایت هاست، در تمامی سطوح متن از جمله سطح دیداری به بازی می گیرد. در کنار بازی های نامتعارف سطح لفظی یا معنایی، هنجارشکنی های سطح دیداری این متون آن قدر زیاد است که می توان آنها را جزء ویژگی های سبکی به حساب آورد. یکی از اشکال هنجارشکنی که کاربرد خودآگاهانه آن خواننده را دچار تعلیق می کند، کاربرد نامتعارف علائم ویرایشی است. در این مقاله، هنجارشکنی های علائم ویرایشی در داستان های پسامدرن فارسی، با تاکید بر آثار بیست و شش تن از نویسندگان دهه های هفتاد و هشتاد بررسی می شود.
Postmodern fiction through holding playful discussions about language and act of story-telling diminishes the authority of metanarrative. Metanarrative is a significative and cognitive system in search of the Ultimate Truth that tries to claim its dominance on all texts including literature. In contrast، the postmodern literature uses many techniques to reject this dominance by annihilating the order and architecture of the metanarratives. Various forms of the language games and anomalisms such as deviating the verbal and visual norms are among these techniques. This study concentrates on the unconventional use of punctuation marks as one of the stylistic norm deviating devices in Persian postmodern fictions. The evidence is sought in twenty six stories from Iranian writers in the two last decades
خلاصه ماشینی:
ادبيـات مـدرن بـا آنکه سلطة فراروايت گونة حاصل از نظم مألوف برخي از دلالت هاي متني يا عناصر روايـي داستان ها - مانند پيرنگ و پايان بندي - را دچار چـالش مـي کنـد، در بسـياري از مـوارد، به ويژه در سطح ظاهري رسانة اين متون ، تغيير چشمگيري ايجـاد نمـي کنـد.
البته نمايش غيرمعمول اين علائم کاملا بـا فلسفة ادبيات مذکور منطبق است ، چنان که فرانسوا ليوتار، يکي از نظريـه پـردازان اصـلي رويکرد پست مدرنيسم ، در باب فلسفة آن چنين اظهار مي کند: «من با ساده کردن بـيش از حد، پست مدرن را به منزلة بي اعتقادي و عدم اطمينان به فراروايت ها توصيف مي کنم » (ليوتار، ١٣٨١: ٥٤).
در امتداد اين جريـان ، در دهـة هفتاد و هشتاد نويسندگاني با گرايش به ادبيات مدرن و پسامدرن بـه وجـود آمدنـد کـه هرچند تفکيک آنها از يکديگر کاملا ميسر نيست ، با توجه به دلالت هـا مـي تـوان از رضـا براهني ، منيرو رواني پور، قاسم کشکولي ، ابوتراب خسـروي ، داريـوش اسـماعيلي ، حسـين سناپور و غيره با عنوان نويسندگان پسامدرن نام بـرد (تسـليمي ، ١٣٨٣: ٣٠٥-٢٧٨) تـاکنون چندين تحقيق دربارٔە يک يا چند ويژگي از ويژگي هاي پسامدرن در آثار يکي يا چند نفر از نويسندگان مـذکور صـورت گرفتـه اسـت (نـک .
(١) البته از ميان آنها، کاربرد نامتعارف علائم ويرايشي عمدتا در آثـاري همچون آزاده خانم و نويسندهاش (براهني ، ١٣٧٦) داستانهاي ناتمام (نجدي ، ١٣٨٠)، هيس ، وقت تقصير، و آفتابپرست نازنين (کاتب ، ١٣٨٢، ١٣٨٩ب ، ١٣٨٩الف )، وقتم کن که بگـذرم و داستانهاي برعکس (صادقي ، ١٣٨١و ١٣٨٨)، بگذريم ...