چکیده:
نقد حاضر قرائتی اسطوره ای و یونگی از الهی نامه عطار است. حوزه مطالعه در این پژوهش، داستان اصلی الهی نامه است و حکایت های فرعی را شامل نمی شود. مساله پژوهش نیز بررسی شخصیت ها، موقعیت ها و نمادهای کهن الگویی است. فرضیه مقاله حاضر این است که پیرنگ مرکزی داستان الهی نامه مطابق موقعیت کهن الگویی طلب، و سفر است که در بسیاری از آثار داستانی می توان آنها را مشاهده کرد. اما آنچه متن را بیشتر به سمت داستانی کهن الگویی می کشاند، حضور نمادهای کهن الگویی چون جام جم، انگشتری سلیمان، آب حیات و کیمیاست که بر آرکی تایپی بودن داستان صحه می گذارد. شخصیت «پادشاه» و «پسران» و «دختر شاه پریان» نیز از منظر روانشناسی ناخودآگاه یونگ قابل مطالعه اند. «دختر شاه پریان» یا پری نمادی از آنیمای درونی قهرمان است و «پادشاه» قهرمانی است که راه دشوار طلب و سفر را در پیش دارد. عطار طلب «جادو» را راهی برای یافتن شیطان نفس و یا «سایه» می داند و ظرفی که حاوی معجون جاودانگی «آب حیات» است. «حلقه» ای که مهری بر خود دارد نماد قدرت است. نشانه استیلای روحانی یا مادی است. «کیمیاگری» رمزی برای دستیابی به فرایند فردیت است، کیمیاگری همچون مجرایی به سوی نوزایی است که در آن عارف توفیق تبدیل احوال و تصفیه و پاکسازی خود را می یابد.
Archetypal criticism is one of the modern theories in literary criticism، mainly founded on the theories of Carl Gustav Yung، the famous Swedish psychologist. This paper is an archetypal and mythological analysis of Ilahi Nama of Attar. It aims at studying the archetypal situations، archetypal characters and archetypal symbols of Ilahi Nameh. The central plot of this text is Quest and Journey and the Hero is a king who tries to get to unity with god or himself. In this way he has some dialogues with his sons who are the symbols of the degree of his psyche. King and sons are one and sons' questions means question of the king. In this story we have some symbols like "Fairy، Cup، Solomon ring، Magic power، Alchemy and Water of immortality". Fairy in this story is a symbol of Anima.
خلاصه ماشینی:
"همانکه مظهر و مایۀ عشق است: پسر گفتن دلم حیران بمانده است#که بیشهزاده پریان بمانده است چو آن دختر محیا و عزیز است#بگو باری به من تا آن چه چیز است که من نادیده او را در فراقش#چو شمعم جان به لب پر اشتیاقش (عطار،1387،ص 164) پدر در پاسخ پسر و برای اقناع او داستان سرپاتک هندی را نقل میکند که در طلب دست یافتن به معشوق پریزاد رنج بسیار میکشد و در نهایت درمییابد که آن معشوق در درون او جای دارد و کسی جز خود او نیست:3 جوابش داد آن ماه دلافروز#که با تو بودهام من ز اولین روز منم نفس تو،تو جوینده خود را#چرا بینا نگردانی خرد را اگر بینی همه عالم تو باشی#ز بیرون و درون همدم تو باشی حکیمش گفت هست از نفس معلوم#که مار است و سگ است و خوک آن شوم تو زیبای زمین و آسمانی#بدین خوبی به نفس کس نمانی پری گفتش اگر اماره باشم#بتر از خوک و سگ صدباره باشم ولی وقتی که گردم مطمئنه#مبادا هیچکس را این مظنه ولی چون مطمئنه گشتم آنگاه#خطاب ارجعیم آید ز درگاه کنون نفس توام من ای یگانه#اگر گردم پی شیطان روانه مرا اماره خوانند اهل ایمان#مگر شیطان من گردد مسلمان..."