چکیده:
استفاده از بیان غیرمستقیم و نمادپردازی در ادبیات فارسی پیشینه ای دیرینه دارد. شاعران کلاسیک برای بیان مفاهیم عرفانی و صوفیانه از نماد استفاده فراوانی کرده اند. در دوران معاصر از آنجا که دید شاعران آفاقی تر از شعرای سنتی است و اندیشه های سیاسی و اجتماعی در ذهن آنان بر اندیشه های فردی ودید انفسی غلبه دارد، کاربرد نمادها نیز دگرگون می شود و نماد در شعر معاصر برای بیان اندیشه های سیاسی و اجتماعی به کار می رود. نمادپردازی سیاسی ـ اجتماعی پدیده ای جدید است که آغازگر آن نیماست، اما این فن در دوره های بعد توسط پیروان مکتب نیما، به ویژه احمد شاملو، تداوم می یابد. شاملو به صراحت در کلام علاقه ای نشان نمی داد؛ از این رو، به منظور گسترش عمق و عرصه معنا در اشعارش از نماد بهره فراوانی برده است و نمادپردازی از ویژگی های اساسی شعر اوست. شاملو در نظام نمادپردازی متفکرانه و آگاهانه خویش تلاش کرده است تا نمادهای تکراری ادبیات کلاسیک را متحول کند و در معناهای نو به کار گیرد.
پژوهش تطبیقی حاضر می کوشد تفاوت دلالت معنایی نمادهای شعر کلاسیک و نمادهای به کاررفته در اشعار احمد شاملو را واکاوی کند و شیوه های ظهور آن ها را باز نماید.
Using indirect explanation and symbolism has a long history in Persian literature. Classic poets have used many symbols to explain mystical concepts. In contemporary periods، however، the insight of the poets is deeper than that of traditional poets as they pay more attention to political and social issues. Accordingly، the symbols have changed so that in contemporary poetry they are used for expressing political and social thoughts. Political and social symbolism is a new phenomenon in Persian poetry that begins with Nima and is developed by his followers، especially Ahmad Shamlu. Shamlu was not interested in explicit words، so in order to disseminate the clusters of meaning in his poems he used symbols and symbolism. In his deep and significant symbolism Shamluhas attempted to change the repeated and old symbols of classic poetry and to give them new meaning. This comparative study attempts to look at the different meanings of symbols in Shamlu’s poetry and to explain how the poet has used them.
خلاصه ماشینی:
"در این پژوهش،پس از تعریف نماد از دیدگاههای مختلف، نمادهایی که در ادبیات کلاسیک بهکار رفتهاند اما در شعر شاملو با حفظ همان دال بر مدلول و معنایی جدید دلالت دارند،در چهار دستۀ عناصر طبیعی،عناصر فلکی،عناصر دینی و عناصر جانوری تحلیل و مقایسه شدهاند و در نهایت جمعبندی و نتیجهگیری به عمل آمده است.
1. خورشید خورشید در ادبیات کلاسیک و عرفانی،نماد ذات باری تعالی و وجود حق است که فیوضاتش عام است و نیز رمز ولی الله و انسان کامل است: شمس جان کو خارج آمد از اثیر#نبودش در ذهن و در خارج نظیر (مولوی،1371:7) میزند بر تن ز سوی لامکان#مینگنجد در فلک خورشید جان (همان:51) خورشید از سویی نماد قدرت محسوب میشده است(بهویژه در پیوندش با شیر)و از سویدیگر برآمدنش نشان زندگی و حیات و فروشدنش نماد مرگ و نیستی بوده است(دوبو کور،1373:81؛ضرابیها،1384:77/1؛یاحقی،1375:280)،اما در شعر شاملو زیرساخت معنایی این نماد دگرگون شده است.
در میان شعرای سنتی حافظ و خاقانی بیش از دیگران به این مضمون توجه کردهاند: یا رب این با که توان گفت که آن سنگیندل#کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست (حافظ،1384:42) از روانبخشی عیسی نزنم هرگز دم#زانکه در روحفزایی چو لبت ماهر نیست (همان:51) همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد#که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت (همان:68) جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت#عیسی دمی کجاست که احیای ما کند (همان:133) عیسی دمی و مرده دلم در برابرت#چون تخم پیله زنده شوم باز در برت (خاقانی،1357:564) اما دلالت معنایی این نماد نیز در تفکر و اندیشۀ سیاسی-اجتماعی شاملو دگرگون شده است و خلق بیان نمادین با استفاده از تلمیحات از دیگر جلوههای نمادپردازی در شعر شاملو است."