چکیده:
فطرت به معنای نوعی خاص از آفرینش و در اصطلاح قرآن و حدیث ، به معنـای آفـرینش ویژه انسان است به گونه ای که معرفـت و گـرایش بـه خداونـد یـا دیـن در درون او باشـد. ایـن اصطلاح نزد متکلمان و مفسران مسلمان به یک معنا به کار نرفته و در تـاریخ خـود بـا تغییـرات معنایی مواجه بوده است . بررسی تاریخی دیدگاه ها و قرائت هـای موجـود دربـاره فطـرت روشـن می کند که اولا اندیشمندان اسلامی در اعتقاد به وجود فطرت بـه معنـای فطـری بـودن دیـن و خداشناسی در انسان با یکدیگر اختلاف داشته اند. ثانیا برای فطرت حداقل می تـوان نـه معنـا یـا دیدگاه مختلف از قرن سوم تا چهاردهم هجری قمری پیدا کرد و از این رو، هر کس در مباحـث کلام ، فلسفه اخلاق و گاهی فلسفه دین از فطری بودن دین سخن می گوید باید به روشنی مـراد خود را از این اصطلاح مشخص کند. این مقاله می کوشد با نگاهی تاریخی بـه موضـوع پردامنـه فطرت ، قرائت های مختلف مفسران و متکلمان مسـلمان را در دورٔه زمـانی مـذکور دسـته بندی و تحلیل کند.
خلاصه ماشینی:
فطرت در تفسیر و کلام اسلامی : رویکرد تاریخی ١ سعید عدالت نژاد ٢ نعمت اٰلله معمار چکیده فطرت به معنای نوعی خاص از آفرینش و در اصطلاح قرآن و حدیث ، به معنـای آفـرینش ویژه انسان است به گونه ای که معرفـت و گـرایش بـه خداونـد یـا دیـن در درون او باشـد.
مثلا طبرسی در تفسیر «آیه فطرت » بـا اسـتناد بـه حـدیث منسوب به پیامبر (ص ) «کل مولود یولد علی الفطره » یکی از معانی فطرت را «خلقـت »، و آن را به معنای آمادگی و قابلیت قبول دین دانسته و گفته است : واژه «فطرت » به معنای خلقـت اسـت به دلیل اینکه آیه چنین است : «لا تبدیل لخلق اٰلله ».
(ابن بابویه قمی (شیخ صدوق )، بی تا، ص٣٢٨-٣٣١) استدلال صدوق ، درباره فطری بودن معارف دینی این است کـه : خـدا هرگـز بـه پـذیرفتن آموزه ای دعوت نمی کند مگر اینکه قبلا حقانیت آن را در جان ها مصور کرده باشد و هنگامی کـه چنین نکرده باشد، دعوت کردن به این تعلیم و آموزه درست نیست ، چراکه دلیل و حجت استقرار نیافته است .
متکلمـان و مفسرانی که به این دیدگاه یا معنا اشاره کرده اند عبارت اند از: فضل بن حسن طبرسی ،١ ابوالفتـوح رازی ،٢ محمود زمخشری ،٣ عبداٰلله بن عمر بیضاوی ،٤ ابوالمحاسن بن حسین بن حسن جرجانی ، ٥ جلال الدین سیوطی ،٦ مولی فتح اٰلله کاشانی ،٧ اسماعیل حقی بروسی .