چکیده:
در عموم نظریات امر الاهی ، اخلاق مبتنی بر دین قلمداد شده و در تقریـر علّـی از آن ، بر وابستگی وجودی اخلاق به دین تاکید می شود. بنا بر ایـن تفسـیر، اوصـاف اخلاقی اعمال به لحـاظ وجـودی تـابع اوامـر و نـواهی خداونـد اسـت . کـویین در صورت بندی نظریه اخلاقی خویش دو مرحله را سپری می کند؛ در مرحله نخسـت ، امر الاهی و منزلت اخلاقی را هم گستره می داند و رابطه آنها را «متقـارن » عنـوان می کند. اتحاد مصداقی و هم پوشانی اوامر الاهـی و منزلت هـای اخلاقـی شاخصـه اصلی این دیدگاه است . در مرحله بعد، بر اساس ادّله انباشتی بـه بازسـازی نظریـه اخلاقی خویش در قالب تقریر علّی از نظریه امر الاهی اهتمـام مـی ورزد. در بیـانی حداکثری از تقریر علّی ، نسبت میان امـر الاهـی و منزلـت اخلاقـی را غیرمتقـارن قلمداد کرده و اوامر الاهی را شرط علّی کافی و لازم برای تحقق اوصاف اخلاقـی عنوان می کند. به دنبال انتقادات وارد بر بیان نخست ، با بهره گیری از اصطلاح اراده پیشین خدا، صورت بندی جدید و متعادلی از تقریر علّی ارائه می دهـد و آن را قابـل دفاع ترین تقریر از نظریه امر الاهی معرفی می کند.
خلاصه ماشینی:
در ساحت ارتباط نظری نیز دو دیدگاه عمده وجود دارد: در یک سـو، عـده ای اخلاق را وابسته به دین می دانند؛ به گونه ای که آن را بدون ابتناء بر اراده و اوامـر الاهـی بـی اعتبـار و بـی معنـا مـی داننـد؛ (divine command ethics -divine voluntarism ) در سـوی دیگـر، برخـی بـر استقلال اخلاق تأکید کرده ، اخلاق را پدیده ای مبتنی بر سود، فضیلت یا وظیفۀ عقلی می انگارند.
در ایـن وضـعیت ، اساسا نمی توان به خوبی و بدی یا الـزام و عـدم الـزام چیـزی حکـم کـرد؛ چراکـه پـیش از امـر و نهی خدای شارع خـوبی و بـدی و درسـتی و نادرسـتی یـا عـدل و ظلـم وجـود نـدارد و بایـد منتظر ماند و دید که خدا چگونـه حکـم مـی کنـد؛ اگـر او از کـاری نهـی کنـد، آن کـار اخلاقـا بد، نادرست و ظالمانه است و اگـر بـه همـان کـار فرمـان انجـام دهـد، آن کـار اخلاقـا خـوب ، درست و عادلانه می شود.
بـر همـین اسـاس ، دو مفهـوم علـی دیگـر کـه در نظریـه پردازی دخیـل اسـت ، بدین صورت خواهد بود: شرط علـی کـافی بـرای تحقـق q، تحقـق p اسـت : یعنـی بـه لحـاظ علـی چنـین ترتبـی ضروری است ، اما منطقا ضروری نیست که اگر p آنگاه q.
امـا بـا تقریـر جدیـد، این مشـکل نیـز برطـرف می شـود؛ چـراکـه در ایـن تقریـر، اراده خـدا مبنـای منزلـت اخلاقـی امور است ، پس ذات الاهی خالی از اوصاف اخلاقی نیست .
در خصوص مثال نقض دوم نیز می تـوان گفـت : بـه فـرض کـه نظریـۀ امـر الاهـی صـادق و مبنای اخلاق باشد، ممکن است عامـل مسـتقل اخلاقـی مطـابق بـا دسـتور خـدا عمـل کنـد و آنچه را انجام دهد کـه بایـد انجـام مـی داده اسـت .