خلاصة:
با روی کار آمدن قاجارها بر مسند قدرت، تعاملات و منازعات ایران با افغانستان وارد مرحله جدیدی شد. این پژوهش به بررسی چرائی تمرکز، توجه و نوع نگاه پادشاهان قاجار به افغانستان با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی پرداخته است. می توان گفت که پادشاهان قاجار از آغاز زمامداری توجه ویژه ای به افغانستان داشتند. پژوهش حاضر به بررسی علل آن اختصاص دارد. یافته ها نشان می دهد که تا زمان جدایی افغانستان از ایران، دولت قاجاریه با سه انگیزه به آن منطقه توجه داشت: 1) نگاه سیاسی حاصل از کوشش برای احیاء امپراتوری صفویه با هدف کسب اقتدار و مشروعیت سیاسی؛ 2) نگاه مذهبی- فرهنگی برای دفاع از مسلمانان و به ویژه شیعیان در برابر امیران ستمگر افغانستان با هدف کسب اقتدار و مشروعیت مذهبی؛ 3) نگاه امنیتی به سبب تهدیدهای قبایل افغان برای جداییطلبی از ایران با هدف حفظ وحدت قلمرو سرزمینی ایران.
ملخص الجهاز:
محمدعلي بهمني قاجار، (١٣٨٥)، ايران و افغانستان : از يگانگي تا تعيين مرزهاي سياسي ، تهران : مرکز اسناد و تاريخ ديپلماسي ؛ نويسنده در ايـن اثـر، بـه روابـط و جايگـاه سياسي افغانستان از زمان احمدشاه دراني تا دورة احمدشاه قاجار پرداختـه و بـه روابـط و مناسبات سياسي محمدشاه قاجار با حکومت هاي کابل و قندهار و نيـز عهدنامـۀ پـاريس و جدايي افغانستان نيز اشاره کرده است .
خراسان ، با موقعيت سياسي خاص آن به سـبب مجـاورت بـا افغانسـتان کنـوني و ماوراءالنهر، يکي از مناطق مهم در سياست داخلي و خـارجي شـاه قاجـار بـود (شـميم ، ١٣٨٩: ٤٨)؛ چندان که فتحعلي شاه خود، براي رساندن مرزهـاي ايـران بـه حـدود دورة صفويه در رأس سپاهي عازم خراسان شد و چون سپاه زمان شاه در سرحدات هنـد مشـغول نبرد با قواي انگليسي بود، فتحعلـي شـاه توانسـت بـه آسـاني هـرات و قنـدهار را فـتح کنـد (هوشنگ مهدوي ، ١٣٩٣: ٢٠٢).
در دورة ناصرالدين شاه ، نظر دولتمردان بر اين بود که : «هر وقت در خراسان شرقي که بلخ و هرات و قندهار و خوارزم است ، فتنه اي حادث شود و حکام کابل و قنـدهار و هـرات بخواهند با يکديگر تعدي کنند، حکام خراسان و اگر نه کارداران دولت ايـران از در زجـر و منع برخيزند و ايشان را از حد خويش بيرون شدن نگذارند» (سپهر، ١٣٧٧: ١١٣٩)؛ گرچه پس از مرگ محمدشاه ، منطقۀ افغانستان کنوني با نقشۀ انگلستان ، تقريبا از ايران جدا شده بود و به سوي استقلال پيش مي رفت ، اما با سياست مدبرانۀ اميرکبير، حاکمان محلي آنجـا بار ديگر به حکومت مرکزي ايران متمايل شده بودند و احتمال مي رفت که بار ديگر سراسر آن منطقه ، به ايران بازگردد (هاشمي رفسنجاني ، ١٣٤٦: ٦٨- ٦٥).