چکیده:
در این مقاله مبانی و مبادی به عنوان سرچشمههای نخستین و اصول بنیادین هر دانش قلمداد شده است. بر این اساس با این پرسش روبهرو هستیم که حکمت سیاسی متعالیه از کدام مبانی و اصول فلسفی (معرفتشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی و روششناسی بنیادین) برخوردار است؟ برای رسیدن به پاسخ باید مبانی حکمت سیاسی متعالیه را با مبانی فلسفههای سیاسی متعارفه و متدانیه، و روششناسیهای پوزیتویستی، تفهمی، پدیدارشناسی ـ هرمنوتیکی، و روش رئالیسم انتقادی حلقه فرانکفورت مقایسه کنیم تا جنبههای مشترک، تفاوتها و برتریهای این حکمت بر آنها معلوم شود.این مقاله مدعی است که با استفاده از تنوع مبانی و منابع معرفتی، مانند وحی، شهود، عقل و حس، و با اصول هستیشناسی و انسانشناسی، میتوان بهراحتی روش بنیادینی برای تولید حکمت سیاسی متعالیه پدید آورد که حیات سیاسی ـ اجتماعی آدمیان را با تبیین عقلانی تأمین کند و آنها را در دنیا و آخرت سعادتمند گرداند. در مقایسهای که میان مبانی نظری حکمت سیاسی متعالیه با مبانی نظری فلسفههای سیاسی یا علم سیاست متعارفه و متدانیه صورت گرفته، ضمن اذعان به تواناییها و ظرفیتهای حکمت متعالیه، به برتری و امتیازات بیشتر توجه شده است. بدینسان مبانی نظری حکمت سیاسی متعالیه به مثابه ستونهای بنیادین تولید حکمت سیاسی متعالیه خواهد بود.برتری و امتیازات بیشتر ت
خلاصه ماشینی:
"نتیجه از مطالعه تطبیقی میان مبانی حکمت سیاسی متعالیه با مبانی فلسفههای سیاسی یا علم سیاست متعارفه و متدانیه و روششناسیهای پوزیتویستی، تفهمی، پدیدارشناسی ـ هرمنوتیکی، و روش رئالیسم انتقادی حلقه فرانکفورت به دست آمد که حکمت سیاسی متعالیه شاید در برخی موارد اشتراکاتی با آنها دارد؛ لکن همان گونه که هر یک از مبانی، رویکردها، روشها و دانشهای متناسب با خودش را در متن خویش میپروراند؛ پس حکمت سیاسی متعالیه نیز با تکیه بر مبانی ویژه خود، تفاوتها و برتریهایی با آنها دارد؛ زیرا حکمت متعالیه با تنوع مبانی و منابع معرفتی مانند وحی، شهود، عقل و حس، حقیقت شناخت، ارزش شناخت، ملاک سنجش شناخت، هدف شناخت تبیین میگردد و بنیاد محکمی معرفتی برای روش حکمت سیاسی متعالیه پدید میآید.
اصول هستیشناسی و انسانشناسی مانند اصالة الوجود، تشکیکی بودن وجود، وجود رابط و مستقل، خیریت وجود، وحدت وجود، حقیقت وجود، اسفار چهارگانه انسان، حرکت جوهری و اختیار انسان، جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس، تجرد، بساطت و وحدت نفس با قوا و صورتهای ادراکی، اتحاد عاقل و معقول، توحید افعالی، ربوبی، و تشریع در حاکمیت، خلافت انسان در هستی، رابطه دنیا و آخرت، غیر مکتفی بالذات بودن انسان، مدنی بالطبع بودن انسان، فطرت و کرامت انسان، رابطه توحید و موحد، وجود جامعه و تکامل آن، میتواند به راحتی روش بنیادین را برای تولید حکمت سیاسی متعالیه پدید آورد که حیات سیاسی ـ اجتماعی آدمیان را با تبیین عقلانی تأمین، و سعادت دنیا و آخرتشان را تضمین کند."