چکیده:
این مقاله برآن است راهحل تعارض میان عقل و دین را از دیدگاه ابنرشد و ملاصدرا به دست دهد. در نگاه هر دو فیلسوف، هیچ تعارض واقعی میان عقل و دین وجود ندارد و برای رفع تعارض ظاهری تاویل به عنوان راهکار مطرح شده است. ابنرشد با تعیین اصول و مبانی برای تاویل و نتیجه حاصل از آن، یعنی همزیستی مسالمت آمیز مذاهب مختلف اسلامی و نیز عالمان دینی (فیلسوفان و متکلمان)، نظری جدید ارایه کرده است. ملاصدرا نیز با تاکید بر مبانی ای همچون «اصالت وجود و ذو مراتب بودن آن»، «حرکت جوهری»، و «اتحاد عاقل و معقول» ضرورت تاویل را به صورت کلی تبیین کرده است. پایه کار ابنرشد عقلگرایی است، در حالیکه ملاصدرا هم به روشهای فلسفی و هم به روشهای عرفانی توجه میکند.
خلاصه ماشینی:
(عمران ، ١٣٩٨، ص ١٣٩-١٤٢) ابن رشد مي گويد: براي دوري از اين نتايج ناپسند و پديد آوردن عداوت بين شريعت و فلسفه ، به طور کلي بايد از تصريح به تأويل و خصوصا آنها که مبتني بر برهان است ، بـراي غير اهل آن اجتناب کرد، همچنان که نبايد اين تاويل ها را در کتاب هاي خطابي و جدلي که براي عامه و نظاير آنها (اهل جدل ) فراهم مي شود نوشت ، چون در غير اين صورت منتهـي به ابطال ظواهر نصوصي خواهد شد که هر يک از اين دو طايفه مي تواند دريابـد و توانـايي فهم تأويل برهاني را هم ندارد.
» (ابن رشد، ١٩٦١، ص ٣٦) به اعتقاد وي ، برخي توان درک مفاهيم عالي و ژرف را که تنها با برهان فلسـفي دسـت يافتني است دارند، حال آنکه بسياري فاقد اين موهبت الهي هستند و چون آيـات خداونـد براي هدايت همه انسان ها از هر قشر و گروه و با هر درجه فهم نازل شـده ، لـذا قـرآن بـه گونه اي سخن گفته که هم اهل ظاهر را مخاطب قرار داده و هـم اهـل بـاطن را.
(ابن رشد، ١٩٦١، ص ٤٤ و ٤٥) وي معتقد است اگر در موردي چند معناي تـأويلي وجـود داشـت ، اختيـار را بايـد بـه دست فلاسفه سپرد و اين فيلسوفان هستند که حق اظهار نظر دارنـد، چـون متکلمـان اهـل جدل اند و صلاحيت داوري در اين جا را ندارند و از طرفي خود قـرآن فرمـوده اسـت کـه «الراسخون في العلم » حق تأويل دارند و فقط اهل برهان راسخ در علم محسـوب مـيشـوند.