چکیده:
هــر کــدام از مکاتــب فلــسفی- تربیتــی، فلــسفه تربیتــی خــاص خــود را دارنــد. مکتــب اســلام نیــز از ایــن قاعــده مــستثنی نمــیباشــد. عــالیتــرین مراتــب تبلــور و تجــسم چنــین فلسفه ای را میتـوان در قـرآن کـریم کـه مبـین بنیـان اساسـی اسـلام اسـت جـستجو نمـود. هــدف از انجــام ایــن تحقیــق ، بررســی تربیــت بعــد عقلانــی شخــصیت انــسان در مکتــب فلسفی- تربیتی اسـلام بـا توجـه بـه آیـات جـزء بیـست و هفـتم قـرآن مـیباشـد. بـه منظـور وصــول بــه ایــن هــدف در قالــب تحقیقــی کیفــی، نظــری و کتابخانــه ای بــا اســتفاده از روش تحقیــق توصــیفی- تحلیلــی، مطالــب مــورد نظــر مــورد اســتخراج و اســتنتاج قــرار گرفتـه انــد. نتـایج ایــن پـژوهش نــشان مـیدهــد کـه هــر کـدام از صــفات و خــصوصیاتی کـه در ایــن جـزء خــاص از قــرآن کـریم بــرای خداونــد متعـال ذکــر شــده انـد بــه نــوعی مــیتواننــد پیــام ویــژة خــود را بــرای مربــی و متربــی داشــته باشــند و منزلــت معرفــت بــه گونــه ای عظــیم و والا معرفــی گردیــده کــه بــرای هــر مربــی و متربــی، انگیــزه آفــرین اســت . بــه همــین ترتیــب ، تنهــا بــه توصــیف چنــین ارزشــی بــرای شــناخت اکتفــا نــشده ؛ بلکـه بـه نحـوه صـحیح آمـوزش و تربیـت نیـز اشـاراتی اساسـی گردیـده و در ایـن راسـتا بـه تحـریض در تعلـیم و تربیـت در قالـب صـوری نظیـر سـوگند، تکـرار، تـشریح صـفات و ویژگی ها عنایتی ویژه مبذول شده است .
خلاصه ماشینی:
بـا ایـن حـال ، مؤلفـه شـناختی بـه قـدری اهمیـت دارد کـه بـویژه تأکیـد بـر تعلــیم و تربیتــی کــه غایــت یــا هــدف مــستقیم آن دانــستن و فهمیــدن اســت - و نــه لزومــا توجـه بـه غایـت مـستقیمی ورای آن امـری - حیـاتی و سرنوشـت سـاز مـیباشـد.
حتــی مــی- تــوان گفــت تعلــیم و تربیتــی کــه متمرکــز بــر پــرورش تفکــر انتقــادی اســت ، هــیچ چیــز کمتـر از تعلـیم و تربیتـی کـه مبتنـی بـر پـرورش عقلانیـت و اشـخاص عاقـل اسـت نـدارد (سیگل ، ٢٠٠٨: ٤٣٥).
رئالیــست هــا از ایــن جهــت کــه تعلــیم و تربیــت را رشــد قــدرت عقلانــی تــا رســیدن بــه کمــال و بــرای کــسب زنــدگی شایــسته مــیداننــد، 1- Hayes ارسطویی فکـر مـیکننـد (اوزمـن و کـراور، ١٣٧٩: ١١٧)؛ لـذا مـیتـوان گفـت کـه یکـی از اهــداف آمــوزش و پــرورش از دیــدگاه مکتــب فــوق ، پــرورش قــوة عقــل ؛ یعنــی عـالیتـرین قـوة انـسان از طریـق مطالعـه در رشـته هـای سـازمان یافتـه علـم و دانـش مـی - باشــد (گوتــک ، ١٣٨٠: ٦٥).
وی بایــد از ایــن حقیقــت آگــاه باشــد کــه اصــولا غیــررحیم نمــیتوانــد مربــی باشــد و تــا آنجــا کــه شایــسته اســت تمـامی متربیـان خـویش را مـشمول الطـاف کریمانـه قـرار دهـد و همـۀ آنـان را متعلـق بـه خــود بدانــد و دلنوازانــه بــه پــرورش و شــکوفا ســاختن تمــام استعدادهایــشان همــت گمــارد و بزرگوارانــه در مواقــع لازم متربیــان را مــورد عفــو و بخــشش خــویش قــرار دهـد و بـا پـذیرفتن عذرشـان از خطـای آنـان درگـذرد تـا آنکـه از وقـوع خطرنـاکتـرین لحظـۀ ممکـن در تربیـت کـه واگـذار کـردن متربـی بـه خـود او و رهـا سـاختنش و اسـتیلا و قطع امید متقابـل و غلبـۀ یـأس کامـل بـر متربـی اسـت ، ممانعـت بـه عمـل آورد.