چکیده:
یکی از مسائلی که اذهان متشرعین را به خود مشغول کرده حکم شرعی ریش¬تراشی می¬باشد. مساله حلق لحیة در میان فقهای امامیه اولین¬بار در اواخر قرن هفتم مطرح شد اما تصریح به حرمت از قرن دهم یا یازدهم هـجری¬قمری در کتب فقهی شیعه آغاز شده¬است. قائلین به حرمت ریش¬تراشی به ادلّه مختلف¬- کتاب، روایات، اجماع، شهرت، سیره مسلمین، ارتکاز متشرعین و عقل- استدلال کرده-اند که با بررسی دقیق آنها روشن می¬گردد که هیچ یک از آن مستندات، صلاحیت وافی برای اثبات حرمت ریش¬تراشی را ندارد و ادلّه اصل برائت مقتضی جواز حلق لحیة می¬باشد اما چون از طرفی دیگر، هیچ یک از انبیا و اولیا (معصومین) و علمای اسلام از صدر تا به حال ریش¬تراشی نکرده¬اند مقتضای احتیاط، نتراشیدن ریش خواهد بود.
One of the main issues that engaged the mind of religious persons is the command of religion about shave. The issue of shaving among Shiite jurists was first introduced at the end of seventh century but specifying its legality was started in the tenth or eleventh century in shiite’s jurisprudence books.
According to the different reasons، Quran، traditions، consencus، fame، wisdom and etc، the believers in shave legality deduced some documents، but by reviewing them exactly it can be found that none of them has enough competence to prove shave legality.
On the other hand، from the early to now، none of our prophets، jurists and Islamic law scientists has not shaved their beard. So based on the precaution condition it should not be shaved.
خلاصه ماشینی:
(استرآبادي، ده رساله، 103) اين دو عالم بزرگوار در ميان فقهاي شيعه اولين كساني¬اند كه تصريح به حرمت تراشيدن ريش كرده¬اند و احتمال ديگري در كلامشان وجود ندارد و جناب ميرداماد اولين كسي نيز هست كه بر حرمت، استدلال كرده است.
استدلال به اين آيه ناتمام است زيرا اگر گفته شود مراد آيه، مطلق تغيير است و تمام تغييرات را شامل مي¬شود مي¬گوييم دليلي بر حرمت تغيير خلقت به نحو مطلق و عام وجود ندارد و كسي چنين ادعايي نكرده¬است وگرنه لازم مي¬آيد تا بگوييم تغيير و تصرف در كليه مصنوعات خداوندي حرام است حتي نهرسازي و سدسازي و درختكاري و باغباني و ناخن گرفتن و تراشيدن موي سر و شكستن چوب¬ها و ميليون¬ها مثال ديگر (نراقي، رسائل و مسائل، 1،264؛ موسوي¬خويي، مصباح الفقاهة، 1،258) و التزام به چنين سخني ممكن نيست.
روايت دوم نيز ضعيف است (موسوي خويي، مصباح الفقاهة، 1، 259 و258) زيرا در سلسله سند، محمد بن جعفر اسدي وجود دارد كه بعضي ثقه مي¬دانند اما قائلند از ضعفاء نقل مي¬كند و بعضي درباره¬اش توقف كرده¬اند.
(موسوي خويي، مصباح الفقاهه، 1،259؛ تبريزي، ارشاد الطالب، 1،145؛ موسوي تبريزي، الحلية، 12) اگر گفته شود معناي اعفاء همان رها كردن و ترك جزّ مي¬باشد يعني ريش را نتراشيد و وفور و زيادي در معنا و مفهوم آن نمي¬باشد مي¬گوييم اولاً دليلي بر اين مطلب وجود ندارد ثانیاً مخالف نص صريح ارباب لغت است.
(موسوي خويي، مصباح الفقاهة، 1،257؛ استادي، ده رساله، 224) اما اولاً اجماعي در مسأله وجود ندارد زيرا در ده قرن اول از فقهاي شيعه¬كسي تصريح به حرمت ريش¬تراشي نكرده است و فقط از مفهوم عبارت شهيداول سپس فاضل مقداد حرمت حلق براي مردان استفاده مي¬شود.