چکیده:
از متفرعات مباحث اصولی در باب حجیت و یکی از مسائل پرحاشیه و مورد تضارب آراء اصولیین، چه امامیه و چه عامه، تعیین حدود و ثغور احکام، قوانین الهی، از حیث علم و جهل نسبت به آن است. مساله فوق، با عنوان اشتراک عالم وجاهل در احکام، فرع بر مسائل حجیت، در کتب اصولی، اگرچه بصورت موجز و غیرمستقل، مطرح شده، لکن از حیث محتوا و استیعاب مفاد آن، در بیشتر مباحث فقهی و حقوقی مطرح بوده است بطوریکه گستره مباحث مطروحه، پیرامون آن، همواره مورد امعان نظر و مداقّه فقها و حقوقدانان قرار گرفته و ایشان در این مجال، با انفکاک مساله اشتراک احکام، به احکام واقعی و احکام ظاهری و بررسی مساله جهل، پیرامون هر یک از این احکام، به تبادل نظر در این خصوص پرداختهاند. در این نوشتار با واکاوی نظریات مربوطه، در مورد کیفیت تاثیر علم و جهل، در احکام واقعی و ظاهری، با ادلّه معتبره عقلی و نقلی، اثبات نمودیم که در احکام واقعی، (که از طریق ادله قطعیه، نظیر؛ خبر واحد متواتر و نصوص قرآنیه و ... و یا از طریق ادله ظینه، نظیر؛ خبر ثقه و ظواهر قرآنیه و .... بدست آمده) خداوند، در لوح محفوظ، احکامی جعل نموده که مبتنی بر مفاسد و مصالح واقعیه هستند و این احکام، هرگز قابل تغییر و تبدّل، نیستند و در واقع و نفس الامر و به ملاحظه مصالح و مفاسد واقعیه، برای موضوعات خود جعل شدهاند و لذا علم و جهل مکلف، نقشی در جعل آنها ندارد و جمیع مکلفین تا آستانه قیامت، نسبت به آنها مکلّف میباشند مثل وجوب صلوه و حرمت خمر و اما در مورد احکام ظاهری، که به ملاحظه جهل مکلف، نسبت به حکم الله واقعی، در حق او جعل میشوند، وظیفه فعلی مکلف، در ظاهر، و تا زمانی که حکم واقعی، منکشف نشده، همین است و پس از انکشاف واقع، قطعا یا ظنا، وظیفه مکلف، عمل به حکم واقعی است. پس نتیجه این میشود که حکم واقعی، مطلق است؛ یعنی مقید به هیچ حالی از حالات مکلف، اعم از علم و جهل و ... نیست ولی حکم ظاهری، مقید به حال جهل به واقع است.
Specifying the limits of divine laws and principles، with respect to knowledge or ignorance، is one of the accessories of legislation and a fundamental issue about the validity and the ideas of legislators. The present issue، called the commonality of knower and ignorant in Islamic law، along with the issues of validity، has been presented concisely in Islamic texts، but regarding its content and concepts it was present extensively in Islamic texts and shrewdly discussed by Islamic lawyers and jurists، and by dividing the issue of commonalities of principles into true and apparent principles and studying the issue of ignorance about these principles، they started to exchange their views. In this article ، investigating these opinions through the study of the effects of knowledge and ignorance in true and apparent principles and presenting logical and quoted reasons، we have shown that in real principles(which are gained through absolute reasons like frequent quotations and Quranic texts، or suspected reasons like quotations and appearance of Quran)God has made rules regarding good and evil deeds and they are not changeable and in fact they have been created observing the good and evil and the assigned knowledge and ignorance have no function in its creation. and all followers are obliged to obey them forever، like saying the prayers and avoiding alcoholic drinks. As for apparent principles، the current duty of followers is to follow the current principle until the true principle is discovered. It is concluded that true principle are absolute، that is they must not be violated under any condition، but apparent principles are confined to knowledge or ignorance.
خلاصه ماشینی:
"پس آنچه که دخیل در غرض شارع است، نفس جعل حکم واقعی است بدون در نظر گرفتن امورات و عوارض خارجیه مثل علم و جهل مکلفین به آن (موسوی خمینی، 1421، 42؛ موسوی خمینی، 1409، 2، 273) با این مقدمه میگوییم از جمله اختلافات بین مشهور امامیه و اهل سنت، این است که الفاظ و عناوین مأخوذه در متعلق خطابات شارع برای چه معنایی وضع شده است و اینکه آیا صفات علم و جهل در موضوع له این الفاظ و عناوین، مدخلیتی دارند یا خیر؟ دراین خصوص فی الجمله دو عقیده کلی وجود دارد: الف- جماعت اشاعرهاز اهل سنت، قائل به این هستند که الفاظ بر معانی واقعیه با قید علم (ماهیت بشرط شیء) و به نحو قضیه خارجیه جعل و وضع شدهاند و با همین وصف در خطاب شارع آمده اند و لذا میگویند: اگر علم به حکم داشتیم، تکلیف در واقع درحق ما ثابت است وگرنه تکلیف، در حق ما، در واقع ثابت نیست.
پس احکام واقعی به لحاظ عدم مدخلیت علم و جهل در اصل ثبوت آن، مشترک بین عالم و جاهل است و هرگز مختص به عالمین آن نیست و تأثیر علم، تنها در مرحله تنجز تکالیف است بدینصورت که احکام واقعی پس از علم و آگاهی نسبت به وجود آنها در حق ما منجز شده و به قطعیت میرسد که در آن صورت با امتثال، مثوبت و با عصیان عقوبت متوجه مکلف میشود و در صورت جهل (البته جهل قصوری نه تقصیری) با فرض اصل ثبوت حکم واقعی آن حکم، در حق ما منجز نمیشود و در چنین حالاتی ک دستمان از واقع حکم، کوتاه شد و ما نسبت به احکام واقعی جاهل بودیم، در چنین مواقعی، محل جریان احکام ظاهری میباشد که شارع در زمان جهل به احکام واقعی برای مکلف جعل میکند آن هم به سبب اینکه مکلف متحیر و سرگردان را از تحیر و سردرگمی درآورد و نتیجه این میشود که مکلف، با رجوع به اصول عملیه، مثل برائت استصحاب و ..."