چکیده:
بسیاری ازدولت هاخصوصا درجهان سوم بامساله شکل نگرفتن هویت جمعی درقلمرو سیاسی خود مواجه هستند. تکوین یک شعور مشترک بین اعضای این دولت هاکه باآن خود رااز دولت های دیگرتمییزدهند به تاخیرافتاده است ؛ شکل نگرفتن هویت جمعی برای سامان سیاسی دولت هابه حدی مهم است که ازآن به عنوان یکی ازمهمترین زمینه های ایجاد بحران برای دولت هایادمیشود. عراق اززمان شکل گیری در١٩٢١م تاامروزه یکی ازکشورهایی است که بااین مشکل روبرو بوده است .ساختار سیاسی وواقعیات اجتماعی،این کشور رابه سمتی سوق داده است که از دولت های پادشاهی تاحکومت های دیکتاتوری وحتی درسیستم دموکراتیک امروزی عراق این مشکل یکی اززمینه های بحران زابه شمار میرود. سوال اصلی این پژوهش بررسی عوامل دخیل در شکل گیری بحران هویت درعراق باتاکیدبرعراق بعداز ٢٠٠٣م است .
Some of the states particularly in the Third World are facing with a problem of the failure of their collective identity in the political realm. Indeed، there is no common sense between the members of these states in order to identify their government from others. The failure of collective identity is quiet important which is regarded as a significant factor for creating crisis for such governments. Iraq is one of the countries that from 1921 have been faced such with problem. Political and social realities have led this country to the way that from Monarchic to dictatorship government and even in the nowadays democratic system still Bagdad is facing with this obstacle. The questing is that what are main factors which have caused the identity crisis in Iraq particularly after 2003.This paper has attempted to answer this question.
خلاصه ماشینی:
دولت های حاکم بر عراق که بر توده های عظیم مذهبی حاکم بودند اگرچه مشروعیت مذهبی نداشتند بلکه با عدم مشارکت دادن مردم ، مشروعیت سیاسی نیز پیدا نکردند (خرمشاد، ١٣٩٠: ١٦٩) حتی در زمانی که این کشور تحت اداره عثمانی قرار داشت به واقعیت جامعه عراق توجه نشد وحاکمان به نمایندگی از خلیفه سنی مذهب عثمانی بر این کشور حکومت می کردند وگروه های دیگر در شکل گیری هویت ملی نقش نداشتند بعد از استقلال نیز استثمار انگلستان وبعد از آن حکومت های کودتایی پی در پی در این کشور به نفع ایدئولوژی طبقه مسلط عمل کرده اند وبا مشارکت ندادن تمام جامعه مانع از بوجود آمدن یک حس جمعی واحد در این کشور شده اند.
انگلیسی ها برای ایجاد این تعامل سعی کردند یک حکومت مرکزی قوی در بغداد شکل دهند ومناطق اطراف را از طریق به کار گرفتن نخبگان محلی اداره کنند (غسان ، ١٩٩٩: ٣٢) اما با انقلاب ١٩٢٠ بر ضد انگلیسی ها که عشایر در آن نقش اساسی برعهده داشتند ومخالف سلطه بریتانیا در این کشور شده بودند با امتیازات زیادی از سوی بریتانیا مواجه شدند وکسب رضایت آنها برای این کشور اهمیت زیادی پیدا کرد که به قدرت یافتن عشایر در عراق منجر شد (مجموعه من الباحثین ، ٢٠٠٨: ١٩٧) انگلستان تلاش داشت با وارد کردن هندی ها به عراق این کشور را تحت الحمایه خود قرار دهد که با مخالفت مراجع از جمله میزا محمدتقی شیرازی قرار گرفت .
هر چند در قانون اساسی جدید تلاش شده است تا به رفع مساله هویتی این کشور پرداخته شود اما گروه هایی که در سالیان متمادی از قدرت محروم بوده واکنون به قدرت رسیده اند، به دلیل قوی بودن وابستگی های قومی و مذهبی ، بر اساس هویت ملی تصمیم گیری و ائتلاف نمی کنند واقلیت در این کشور نیز قدرت یافتن اکثریت را در پرتو همین طائفه گرایی تبیین می کنند.