چکیده:
مقاله حاضر بر آن است که تلقی استلزام ذاتی تجدد، علم و سکولاریسم، ملازمهای ایدئولوژیک وغیر جهانشمول اما گفتمانی هژمونیک است. این طرز تلقی و تبیین، ابتنا یافته بر منظومهای از منابع هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، روششناختی و ارزششناختی است. بر مبنای دو قاعده «مساوقت وجود و علم» از یک سو و «سنخیت نظام علت و معلول در چارچوب علیت» از دیگر سو میتوان درباره سنخ جدیدی از علم و تجدد متعالیه تفکر و تأمل نمود. علم سیاست دینی و تجدد متعالیه با استقلال در مبانی هستیشناسانه و منابع و ابزارهای جامع و چندساحتی در شناخت، بر آن است که علاوه بر دو قاعده مهم «مساوقت» و «سنخیت» اما به دلیل مشکک بودن «وجود» و «علم» و نیز برخورداری هستی و انسان از تأله، نوع و سنخ متمایزی از دانش تصرف و تجدد در حکمت و فلسفه اسلامی به صورت عام و حکمت سیاسی اسلام به طور خاص قابل تأسیس است که ضمن اذعان به استلزام ذاتیاش با قاعده امکان فقری، از آن روی که هستی را اعم از مادی و مجرد و مثال و ... و انسان را مشتمل بر ساحات ملکی و ملکوتی و برخوردار از من و هویتهای علوی و سفلی، معرفتشناسی و منابع شناخت را مرکب از حس، تجربه، عقل، شهود و وحی تبیین مینماید لاجرم به تجدد و تصرفی متعالیه و استخلافی رهنمون میگردد.
The current article believes that the intrinsic interdependence of modernity, science and secularism is an ideological non-universal interdependence but a hegemonic discourse. This kind of explanation and consideration is built upon a collection of ontological, epistemological, anthropological, methodological and evaluative sources. Based on two laws of "interchangeability of existence and science" on the one hand and "resemblance of cause and effect in the framework of causality" on the other hand, a new type of science and transcendental modernity can be contemplated. The science of religious politics and transcendental modernity but with independent epistemological foundations, sources as well as comprehensive and multi-lateral instruments in its epistemology, tries to establish a distinctive type of science for wielding and reformation in Islamic wisdom and philosophy generally and political wisdom of Islam especially in addition to two important laws of “interchangeability” and “resemblance”. However, due to stratified nature of "existence" and "science" and divine identity of existence and man it should confess its intrinsic interdependence with the law of dependence contingency ", since it explains the existence including material, immaterial and idea etc. and human including exoteric and esoteric domains and having self and earthly as well as heavenly identities and epistemology and sources of knowledge composed of senses, experience, intellect, insight and revelation. This way it will inevitably guide to modernity and transcendental and deputation-based manipulation.
خلاصه ماشینی:
یعنی نمیتوان وجود را فاقد علم الهی تصور کرد اما منظور از این علم، حتما در طرازهای پایین و لو علم سیاست دینی نمیباشد؛ چه اینکه علمی که مساوق وجود است، علم کلیه الهیه است و این علم «مقابل» یا مساوی و همعرض خود ندارد، اما براساس قاعده تشکیک و مراتب آن در شدت وجود میتوان گفت وقتی: الف) وجود و علم با یکدیگر مساوق باشند ب) و وقتی دار وجود، مساوق «سعادت» و «خیر» باشد یعنی وجود سعادت و خیر نیز مساوق یکدیگر باشند ج) لاجرم اداره امور انسان، جامعه و مناسبات او، قرین سنخی از تجدد و تصرف است که در یک رابطه طولی با علم مطلقه الهی و شدت وجود قرار دارد.
(شاکرین، 1387: 54) با این چارچوب نظری، تجدد متعالیه، تصرف و نظام دانشی آن ضرورت عقلی و دینی تلقی میگردد و بر این مبنا طبق قاعده عقلی «مقدمه الواجب واجب» میگوییم اسلام دینی جامع است و چنین امر خطیری معارف ذیربطاش را در سیاست متعالی ضروری و متجلی مینماید؛ زیرا احکام آن، حوزههای مختلف در مناسبات سیاسی و اجتماعی را شامل میشود و نیز میتوان گفت احکام و قوانین اسلامی منحصر به عصر ظهور امام معصوم نیست بلکه مستمر و واجب الاجرا میباشد و نیز میگوییم اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام بدون سنخیت با علوم، نظام و سازمان حکومتی و تأسیسات نهادهای سیاسی دینی امکانپذیر نیست.