چکیده:
یکی از نظریات رایج در زبان قرآن، زبان عرفی است. فارغ از اینکه آیا زبان قرآن، عرف خاص است یا عام، در نگاه نخست بدیهی به نظر میرسد که صدور حکم واحد برای زبان قرآن و عدم تبیین همه حوزهها و جوانب موضوع «عرف»، ما را به تعیین معیار در زبان قرآن نزدیک نمیکند. همچنین در این فرایند باید به صورتها و گونههای مختلف مفاهیم قرآنی توجه نمود؛ چراکه همه مفاهیم قرآنی از یک پهنه و حوزه مفهومی نیستند تا بتوان حکم واحد در مورد زبان عرفی و در نتیجه امکان فهم عرف از زبان قرآن صادر نمود. بنابراین در تعیین زبان قرآن، ابتدا باید گونههای مختلف مفاهیم را شناسایی و سپس اعتبار فهم عرف- چه خاص و چه عام- را در آن گونهها تعیین کرد. در این
خلاصه ماشینی:
"گام دوم بعد از اینکه مشخص شد اولیات قضایای تحلیلیاند که در آنها موضوع، مستلزم محمول است و با توجه به عقیده مصباح یزدی درباره استلزام که در اینجا استلزام عقلی است، یعنی طبیعت عقل این مفاهیم را به دنبال هم میآورد، طبیعتا این پرسش سر بر خواهد آورد که اینکه طبیعت عقل، مفاهیمی را به دنبال هم بیاورد و مفهومی مستلزم مفهوم دیگر باشد و نیز اینکه اتحاد بین آن دو مفهوم را حضورا بیابیم، صرفا رابطهای میان مفاهیم اثبات میشود، از کجا معلوم در واقعیت خارجی چنین روابطی که میان مفاهیم حاکم است نیز حاکم باشد؟ به بیان دیگر، اشکالکننده میگوید اینکه گفته میشود مفهوم «معلول» مستلزم مفهوم «احتیاج به علت» است و این، نوعی استلزام عقلی است، میپذیریم؛ ولی این، تنها، رابطهای است میان مفاهیم «معلول» و «احتیاج به علت» و این رابطه میان مفاهیم حتی رابطه ضروری میان آنها را به هیچوجه ثابت نمیکند که در واقعیت خارجی نیز چنین روابطی برقرار است.
گام سوم بعد از پیمودن گام دوم برای حل مسئله و بهمیان کشیدهشدن علم حضوری در پاسخ به پرسش مطرحشده در گام دوم، طبیعتا این پرسش به وجود خواهد آمد که از آنجا که علم حضوری امری شخصی و وابسته به شخص است، اگر قرار باشد مفاهیم این قضایا برگرفته از علوم حضوری باشند، کلیت این قضایا چگونه باید توجیه شود؟ به بیان دیگر وقتی در توجیه صدق قضیه کلی «هر معلولی محتاج علت است» از علم حضوری استفاده میکنیم، حداکثر میتوان گفت این قضیه در مورد معلول و علت شخصی که مدرک به علم حضوریاند، موجه است، نه در همه موارد."