چکیده:
در آثار ابن عربی، ازجمله فتوحات مکیه و فصوص الحکم و در مثنوی معنوی مولانا، اصطلاح «خیال» به معانی متعددی ظاهر شده است. ابن عربی، سیاهه روشن تر و مفصل تری از خیال، هم به عنوان یکی از قوای پنج گانه نفس و هم به مثابه یکی از ساحات گسترده وجود، ارائه می دهد؛ و درنهایت، او به حیث آفاقی و انفسی خیال، به منزله گستره وقوع تجربیات دینی، توجه بیشتری مبذول کرده است.ازسوی دیگر، مولوی به جنبه دنیوی و نفسانی خیال نظر دارد که با تعبیه و تشکیل صور متکثر، راهبنه طی طریق عرفانی است. پس میان این دو عارف در شعب معانی خیال اختلافی وجود ندارد، اما هریک به جنبه ای از جنبه های آن پرداخته است. ابن عربی آن را در حوزه تتبع علمی حفظ می نماید و مولوی در حوزه تحقیق عقلی با آن ستیز می کند.
خلاصه ماشینی:
مورد اول ، به حیطۀ وجودشناسی بازمیگردد، آنجاکه ابن عربی برای عالم ناسوت واژة خیال را به کار میبرد، درحالیکه ظاهرا در مثنوی به یک چنین کاربردی تصریح نشده است ؛ یعنی مولوی برای عالم طبیعت ، کلمۀ خیال را به ویژه به عنوان قلمرویی بین وجود و عدم استفاده نمیکند.
لامکان ورای طور خیال بوده ، به رغم تعین و تمثل نیز تعالی میجوید: تنـــگ تـــر آمـــد خیـــالات از عـــدم زان سبب باشد خیال اسباب غم (مثنوی، دفتر اول : بیت ٣٠٩٥) در کلام فنی ابن عربی، این میانجیگری بین غیب و شهادت ، با عنوان «ولایت » شناخته میشود که از مفاهیم غالب و مکرر در آثار ابن عربی است ، به ویژه در کتاب فصوص الحکم ؛ البته این مفهوم درکل تاریخ فلسفه اسلامی از فارابی تا ملاصدرا نیز نقشی اساسی ایفا میکند.
نتیجه اصطلاح «خیال » به معنای امری میان دو طرف زیرین و زبرین یا مجرد محض و مادی محض ، در آثار ابن عربی به موارد زیر اطلاق میشود: عالم مثال مقید، متشکل از خیال منفصل (وحی و ادراکات حسی ماورا ناسـوتی) و خیـال متصل (رویاها)؛ عالم طبیعت و توسعا کل ماسوی که بین وجود (بودن ) و عدم (نبودن ) قرار دارد؛ قوه ای از پنج قوة حس باطنی نفس ناطقه ؛ نفس که میان روح بیتعین و جسم تعین مند قرار دارد.
اما ابن عربی از اصطلاح خیال نخست شأن ماسوی الله را در میان دو قلمرو بودن و نبودن مراد میکند و سپس عالم مثال مقید را که ساحت وقوع وحی و ادراکات خیالی است .