چکیده:
در این مقاله با رویکردی مبتنی بر فرانقد -که معطوف به نقد و ارزیـابی نقـدها و نظریـه هـای ادبی است - بوطیقای ساختارگرای شعر بررسی و ارزیـابی شـده اسـت . منظـور از «بوطیقـای ساختارگرای شعر» نگرشها، تحلیلها و نقدهای ساختاری شعر است و نه روایت . در این مقالـه ابتدا گسترة روایت شناسی ساختارگرا و دستاوردهای غنی و متکثر آن ، اشـاره وار تبیـین و ایـن نتیجه حاصل شده است که توفیق بوطیقای ساختارگرا در ساحت تحلیل و بررسی سـازه هـای ١٤٣ عام و دستور زبان «روایت » است . در بخش دوم مقاله جهتگیریها و نگرشهای مربوط به تحلیل ساختارگرایانه شعر ارزیابی و بررسی و این نتیجه حاصل شده است که این تحلیلها یا مبتنی بر رهیافت صورتگرایی روسی هستند یا با جرح و تعدیلهایی همان دستاوردهای اصحاب نقد نو. بنابراین بوطیقای ساختارگرای شعر، در قیاس با روایت شناسی ساختارگرا، نـه چنـدان تـوفیقی داشته است و نه دستاوردی.
خلاصه ماشینی:
"توجه آنان عمدتا به این معطوف است که متون چگونه معنا میدهد، نه اینکه متون چه معنایی میدهد» (برسلر، ١٣٨٦: ١٣٧)؛ به سخن دیگر ساختارگرایان «به بینشهای تازه نسبت به متن تک ، کار ندارند؛ همان گونه که فیزیکدانها در جستجوی آزمونی برای نظریه گرانش عمومی به یک شیء تک در حال سقوط کار ندارند» (هارلند، ١٣٨٥: ٣٦٩)؛ برای مثال ولادیمیر پراپ در کتاب دوران ساز خود با عنوان ریخت شناسی قصه های پریان با بررسی صد حکایت از حکایتهای روسی، سی و یک کنش اصلی یا نقش ویژه ٣ را از آنها استخراج کرد و بدین وسیله الگوهای عام کنش یا خویشکاریهای آن حکایتها را استخراج کرد.
١٤٨ اصل مطلبی که نگارنده در این مقال به دنبال بیان آن است ، این است که ساختارگرایان با پذیرش این مفروضات ، روش کار خود را بر متون ادبی اعمال کردند؛ اما نکتۀ مهم -که در بیشتر متون نقد و نظریۀ ادبی به آن اشاره نمیشود- این است که ساختارگرایان از همان ابتدا برای کاربست انگارة «الگوهای عام »، متون و گونه های روایی -حال ممکن است چنین متنی یا گونه ای شعر روایی باشد- را برگزیدند و نه متون شعری را؛ زیرا الگوها و ژرف ساختهای عام در متون روایی، یافتنی است و نه در روساخت سخن شاعرانه .
تری ایگتون با مقایسۀ بوطیقای ساختارگرای شعر و نظریۀ فرمالیستها تفاوت ظریف و مهمی را بین این دو نظریه مطرح میکند که عبارت است از اینکه : فرمالیسم متون ادبی را از دیدگاهی ساختاری مینگرد و با رها کردن مصداق ، بررسی ١٥٣ نشانه را مورد توجه قرار میدهد؛ اما بویژه معنا را به عنوان پدیده ای افتراقی در نظـر نمیگیرد یا در بیشتر آثارش ، قـوانین و ژرف سـاختهای شـالوده ای متـون را بررسـی نمیکند (ایگلتون ، ١٣٦٨: ١٣٥)."