چکیده:
قرن حاضر به دلیل بروز نگرانیها و چالش های جدید پیرامون بحران های بشری بین المللی و افزایش سطح انتظارات جهانی برای پاسخگویی مناسب ، به موقع و هدفمند به آنها، شاهد تحولات شگرفی در مقایسه با قرن گذشته است . استفاده ابزاری قدرت های بزرگ از مفهوم حقوق بشر برای مداخله در امور داخلی سایر دولت ها جهت تامین اهداف و منافع ملی و اختلاف نظر عمیق و جدی درخصوص نحوه ، زمان و مشروعیت مداخله نظامی توسط جامعه جهانی موجب گردید تا مداخله بشردوستانه برای مقابله با بحران های بشری به یکی از پویاترین مباحث بین المللی تبدیل شود. در این زمینه ، تصویب دکترین «مسئولیت حمایت » در اجلاس سران سازمان ملل متحد در سال ٢٠٠٥ و تبدیل آن به هنجار پذیرفته شده بین المللی، حکایت از گام مهم جامعه جهانی برای اتخاذ رویکردی واحد در قبال بحران های بشری بین المللی داشت . هرچند آزمون عملی این دکترین در بحران لیبی و تلاش برای تکرار این الگو در سوریه ، بار دیگر انتقاداتی را متوجه قدرت های بزرگ ، به ویژه اعضای دائم شورای امنیت به عنوان مرجع صلاحیت دار صدور مجوز برای اقدام در قالب دکترین «مسئولیت حمایت » کرد. در این مقاله سعی بر آن است تا ضمن بررسی دکترین مسئولیت حمایت ، رویکرد اعضای دائم شورای امنیت در قبال بحران های لیبی و سوریه به طور تطبیقی مورد ارزیابی قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"متعاقب درخواست کوفی عنان ، دبیرکل وقت سازمان ملل برای یـافتن زمینـه مشـترک در حمایت از اصول منشور و اقدام در جهت دفاع از انسـانیت مشـترک، دولـت کانـادا «کمیسـیون بین المللی مداخله و حاکمیت دولت هـا» را در سـپتامبر ٢٠٠١ تأسـیس کـرد و بـا تغییـر حـق مداخله بشردوستانه به مفهوم «مسئولیت حمایت »، حاکمیت دولت ها بـه گونـه ای کـه متضـمن حمایت برابر از شهروندان یک کشور در مقابل بحران ها شود، بـازتعریف شـد، امـا تصـویب ایـن مفهوم در اجلاس سران ٢٠٠٥ و فراهم نمودن زمینه های به کارگیری آن در عرصـه بـین المللـی موجب شد تا این مفهوم در قالب یک هنجار مهم ، موردپذیرش جامعه جهانی قرار گیرد.
٢. پیشینه تاریخی دکترین مسئولیت حمایت ریشه مفهوم «مسئولیت حمایت » را بایـد در گفتگوهـای دهـه ٩٠ دولـت هـا در مـورد مداخلـه بشردوستانه جستجو کرد؛ چراکه شورای امنیت درصدد بود تا نقض های فـاحش حقـوق بشـر را در شرایط خاص ، تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی معرفی نماید تا از این طریق بتوانـد در چارچوب فصل هفتم منشور ملل متحد، اقداماتی را در رابطه با کشورهای خاطی اتخاذ کند؛ امـا از آنجاکه شکاف عمده ای میان نظریه و عمل وجود داشت ، اقدامات شورای امنیت اغلب به نتایج تأسف باری، به ویژه در رواندا و یوگسلاوی سابق منجـر شـد.
بحران لیبی که از آن به عنوان آزمون عملی دکترین «مسئولیت حمایت » یـاد مـیشـود، از بسیاری جهات همچون واکنش سریع و قاطع شورای امنیت به این بحران در مقایسـه بـا سـایر بحران های بشری جاری، صدور قطعنامه های متعدد به ویژه قطعنامه ١٩٧٣، تحـت فصـل هفـتم منشور ملل متحـد و اشـاره بـه دکتـرین «مسـئولیت حمایـت » بـرای حمایـت از غیرنظامیـان ، زمینه ساز اقدام نظامی نیروهای ناتو علیه این کشور و نهایتا سـقوط رژیـم قـذافی، نقطـه عطـف مهمی در تاریخ فعالیت های شورای امنیت سازمان ملل است ."