چکیده:
بررسیهای صورت گرفته درباره نسبت دین و دموکراسی، کمتر به تشویشی که در سویه دوم مسئله وجود دارد، توجه داشته اند. مدعای ما در این مقاله این است که واکاوی دقیق مفهومی و وارسی سرگذشت تاریخی دموکراسی نشان میدهد که چالش و بدگمانیهای موجود، بیش از آن که از تعارض ذاتی میان آن دو برخاسته باشد، از رویارویی اسلام و لیبرالیسم نشئت میگیرد و مربوط به غلبه لیبرال دموکراسی و خوانش لیبرال از دموکراسی است . از همین رو، پس از توقف و تامل مفهومی- تاریخی در اطراف دموکراسی، به بررسی میزان هم سوییهای لیبرالیسم و اسلام با دموکراسی خواهیم پرداخت و سپس تفاوت های آن دو را به مثابه دو فلسفه سیاسی رقیب ، مورد بررسی و مقایسه قرار خواهیم داد و بدین طریق بر مدعای آغازین بحث صحه خواهیم گذارد.
خلاصه ماشینی:
"بر این اساس ، ضمن تأیید وجود نوعی مقاومـت و احتیـاط از سـوی جریانـات اسـلامی در قبال دموکراسی، معتقدیم که ریشه آن ، نه در تعارض و تخـالف عقلـی میـان دیـن و حکمرانـی مردمی و نه در ناهمراهی آموزه ای اسلام با اصول مبنایی دموکراسی است ، حتی نمیتـوان آن را به بیگانگی تاریخی مردم سرزمین های اسلامی با حکومت های دموکراتیک و سرشت استبدادزده ایشان نسبت داد، بلکه بیش از هر چیز از آغشته بودن ظرف دموکراسی به مظروف هایی مغایر بـا فرهنگ دینی و به خصوص با آموزه های اسلامی نشئت میگیـرد.
این مقاله قصد دارد با وارسی شائبه های موجود در اطراف دموکراسی و واکـاوی آمـوزه ای اسلام درباره حکمرانی مردمی، نشان دهد که تقابل و مقاومت یا نگرانی و احتیاط در قبال امواج دموکراسی سازی در جوامع اسلامی، بیش از آن که به اصل دموکراسی مربوط باشـد، بـه جریـان ایدئولوژیک پنهان در لوای آن ؛ یعنی به لیبرالیسم برمیگردد و همچنین به اصـرار قـدرت هـای استعماری گذشته برای ترویج و تحکیم این نوع از دموکراسی در کشورهایی که تا پیش از ایـن ، از حکومت های استبدادی آن حمایت میکردند.
کتاب مدل های دموکراسی (هلد، ١٣٦٩) اساسا تفصیل همین معنـا اسـت کـه لیبرال دموکراسـی نخسـت مولـود نهـایی یـک فراینـد تـدریجی و بلنـدی اسـت از هـم افزایـی راهکارهای لیبرال و غیرلیبرال کسانی چون ماکیاول ، هابز، لاک و منتسـکیو کـه بـرای حفـظ و تداوم یک جامعه متکثر مبتنی بر منافع فردی ارائه داده اند و دوم این که تنها یکـی از ترکیبـات به تحقق رسیده دموکراسی است ."