چکیده:
با رؤیت اولین طلیعههای شکلگیری ادبیاتی دربارة نظریهپردازی ایرانی در زمینة روابط بینالملل، نویسندگان این مقاله درصدد آناند به ارزیابی زمینههای ساختاری تحقق بومیسازی نظریهپردازی روابط بینالملل بپردازند. در این چارچوب، نویسندگان برای رسیدن به درکی واقعبینانه از امکان یا امتناع نظریه(های) ایرانی در روابط بینالملل، اساسیترین این عوامل ساختاری را ذیل پنج عنوان بررسی کردند که عبارتاند از: موقعیتبینالمللی؛ منابع پایه؛ پویایی جامعة دانشگاهی؛ زمینههای سیاسی؛ استقلال فکری. با بررسی و ارزیابی این زمینههای ساختاری در ایران، نویسندگان به این نتیجه رسیدند که اگرچه ایرانی کردن نظریة روابط بینالملل ممکن و مطلوب است، نخستین گام در این راه، بهرسمیت شناختن جایگاه و تأثیر موانع ساختاری در شکلگیری هر نظریة محتمل ایرانی است.
During the last few years، IR scholars in Iran have been called to develop International Relations theories from an Iranian point of view. This article seeks to examine the structural context within which such an attempt is going to be made. The five components of this context have been recognized: the international position of Iran، basic Islamic/Iranian sources، dynamism of IR community in Iran، political context، and intellectual autonomy. An evaluation of this structural context suggests that even if theorizing IR from an Iranian point of view is both possible and preferable، this cannot be done unless structural constraints are overcome.
خلاصه ماشینی:
سلطة دیدگاه غربی بر همة حوزه های پژوهش های علوم انسانی و اجتماعی در ایران شدید است ؛ چگونه با روان شناسی ای که تا مغز استخوان ، غربی است یا تاریخی که مستشرقان برای ما نوشته اند و ترکیب آنهامی توان نظریة روابط بین الملل تولید کرد؟ این مشکل به طریق اولی در زمینة منابع پایین دستی خود رشتة روابط بین الملل و علوم سیاسی نیز به انحای مختلف وجود دارد؛ برای نمونه بر اساس بررسی های دلاوری ، فعالیت های جدید که منجر به یافته های جدید شود، هیچ اهمیت و جایگاهی در این رشته ندارد (همان : ١١٦).
مشکل دیگر اینکه به نظر می رسد در زمینة نظریه پردازی در روابط بین الملل ،نه فقط با بحران پژوهشگر بلکه با بحران مخاطب نیز مواجهیم ؛به نحوی که حتی اندک تلاش های اندیشمندان ایرانی برای انجام دادن تتبعات بومی در زمینة دانش سیاست بین الملل هم عملا نادیده گرفته شده است .
این امردرشرایطی است که وضعیت در دیگر کشورهای مدعی نظریه پردازی غیرغربی به کلی متفاوت است ؛ برای مثال بنا به بررسی های آماری یاکینگ ، ١ نظریة روابط بین الملل در چین ،به ویژه طی سه دهة اخیر، با استقبال زیادی روبه رو شده است ؛به نحوی که می توان آن را انقلاب نظری نام نهاد.
نبود رابطة مناسب میان دانشگاه ،در جایگاه تولیدکنندة علم ،و دستگاه های تصمیم گیری ، سیاستگذاری و اجرایی به این امر منجر شده است که حکومت همواره دانش مخصوص خود را تولید کند (پورفرد، ١٣٨٣: ١٥٠)؛ برای نمونه وزارتخانه هاو نهادهای گوناگون رسمی که در ایران تقریبا تنها حامیان انجام گرفتن پژوهش های سیاسی محسوب می شوند،به تولیدکنندة دانش خاص خود تبدیل شده اند.