چکیده:
در تاریخ اسلام میان اصطلاح های خلافت، امامت و سلطنت هیچ وحدتی وجود ندارد و این خلط معنایی صرفا لفظی و لغوی نبوده، بلکه حاصل تحولاتی تاثیرگذار در تاریخ اندیشه اسلامی بوده است. اصطلاح «خلیفه»، به تفاوت، عنوانی برای تمام زمامداران یا خلافت نبوی در زعامت سیاسی مسلمانان و جانشینی خلیفه رسول الله، یا منصبی شرعی و نه عرفی به تمام خلفای راشدین، امویان و عباسیان نیز به کار برده می شد. درباره «امامت» باید گفت متکلمان اهل سنت که به وضوح شاهد فساد دستگاه خلافت بودند و میان خلفای راشدین با خلفای اموی و عباسی تفاوتی ماهوی می یافتند، به دلیل تداعی فساد خلفای وقت، مایل نبودند اصطلاح امامت را که بر خلفای زمانه آنان نیز اطلاق می شد، مورد استفاده قرار دهند. همچنین در این نوشتار نشان داده می شود که تلاش برای آسمانی کردن سلطنت اسلامی و کوشش برای استحاله امامت و خلافت نبوی از سوی عوامل اموی و راویان آن دوره، در ادوار بعدی نیز ادامه یافت و در دوره عباسیان، فرمانروایان این خاندان نیز خود را خلیفه خداوند و حاکم الهی در روی زمین توصیف کردند. در واقع، با ابهام و خلل در اصول سیاست نبوی و سیاست خلفای اولیه با نظام استیلایی و فرمانروایی سلطنتی، سنتهای نبوی و اصول سیاست قرآنی مغفول ماند و سلطنت از این وضعیت بهره را کافی برد. با تبدیل خلافت به سلطنت، مصادیق نظریه امامت، به خلفای اولیه محدود شد.
خلاصه ماشینی:
"این احتمال علاوه بر آنکه هیچ اساسی تاریخی و روایی و حتی شاهدی در سمع و شرع ندارد، نه تنها ابهام در ترجیح استفاده اجماعی از اصطلاح امامت به جای خلافت در تمام آثار کلامی اهل سنت، حتی شرح المقاصد تفتازانی را از میان بر نمیدارد؛ بلکه به فرض صحت، باز هم همان پرسش را جدیتر از قبل به جای خود باقی می گذارد که پس بر این اساس، چرا تمام عالمان اهل سنت در طول تاریخ طولانی اسلام، دفاع از خلافت ابوبکر و تمام خلفای راشدین را بدون استثنا تحت عنوان امامت که به ادعای تفتازانی اصطلاحی بود اعم از خلافت و مخصوص توصیف خلفای اموی و عباسی، نه خلفای راشدین، ذیل اصطلاح امامت و تحت عناوین: فی اقامة الدلیل، یا اثبات علی امامة ابوبکر، عمر، عثمان و علی بن ابیطالب ارائه کردهاند؟ 1 به عنوان نمونه نگاه کنید به: ابوبکر محمد بن الطیب الباقلانی، التمهید، للمتحدة المعطله و الرافضه و الخوارج و المعتزله، تحقیق محمود الحضیری و عبدالهادی ابودیده (محردارالفکر، بیتا)، ص227-187؛ قاضی ابی الحسن عبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، الجزء المتمم العشرین، القسم الاول، جزء اول، ص 321، جزء دو+م، ص 3، 30، 60؛ الامام ابی محمد علی بن احمدبن حزم الظاهری، کتاب الفصل فی الملل و الاهواء و النحل (مصر: مطبعة التمدن، 1321 هـ ق)، جزء چهارم، ص 87؛ الامام محمد بن عمر الرازی، کتاب الاربعین فی اصول الدین (حیدر آباد دکن: 1353هـ ق)، ص 439."