چکیده:
بحرانهاي اجتماعي مانند اغتشاش و شورش، توجه بسياري از تحليلگران و تصميمگيرندگان را در سراسر جهان بخود جلب كرده است. از جمله اين تحليلگران، دانشمندان علوم اجتماعي هستند كه با ديدگاههاي مختلفي به تجزيه و تحليل اين پديده پرداختهاند و در اين ميان، ديدگاه محروميت نسبي، يكي از معروفترين آنهاست. مبدع اين ديدگاه در جامعه شناسي سياسي، تدرابرتگر است كه با كمكگرفتن از يافتههاي روانشناسي و روانشناسي اجتماعي، سعي كرده تا بحرانهاي يادشده را در قالب احساس محروميت نسبي،و ناكامي ـ پرخاشگري تجزيه و تحليل كند.
خلاصه ماشینی:
******نمی توان مشخص کردکه دقیقآ چه میزانی از عصبانیت برای بروز یک آشوب لازم است بویژه اینکه از نظر قدرت عصبانیت مورد نیاز برای ابرازپر خاشگری ، تفاوتهای فردی آشکاری وجود دارد، اما حداقل می توان ادعا کرد که هر چه میزان و گستره عصبانیت در یک جامعه بیشتر باشد، احتمالا تعداد بیشتری از افراد در خشونت مدنی مشارکت خواهند کرد، اما سؤال اینجاست که چه متغیرهایی در تبدیل احساس محرومیت نسبی به عصبانیت و افزایش میزان عصبانیت ایجاد شده نقش دارد.
این امر بویژه در مواردی صادق است که نا کامی ، موجه یا ممکن تلقی شود، برای مثال، پاستور در نتیجه تحقیقات خود چنین گزارش داده است که هنگامی که آزمودنیها، نا کامی را موجه و معقول میدانستند ، پاسخهای پر خاشگرانه کمتری (در مقایسه با زمانی که آن را خود سرانه و ب-دون دلی-ل می دانستند) از خود بروز دادهاند، ** در عین حال، دو تن دیگر از محققان یعنی کرگارمن و * Eric Hoffer, The True Believer (Newyork, 1951); Gurr, Psychological Factors in civil violence ** Nicholas pastore ,"The Role of Arbitrariness in the frustration - Aggression ورشل دریافتند که معقول دانستن نا کامی نمی تواند پر خاشگری را بط ور قابل توجهی ک دهد و همچنین ، پیش بینی نا کامی ، خشم را کاهش نمی دهد بلکه مانع از بروز پاسخهای پر خاشگرانه آشکار می شود*.