چکیده:
ادبیات، بازتاب دهندهی وضعیت اجتماعی ادیب و شرایط اجتماعی زندگی اوست. براساس مکتب اروپای شرقی ادبیات تطبیقی، عوامل اجتماعی، نقش مؤثری در ایجاد ادبیات دارد و هرگاه دو جامعه در درجة یکسانی از پیشرفت اجتماعی و اقتصادی باشند، این امر، منجر به ظهور تشابه زیاد در ادبیات آنها می شود. یکی از بارزترین وجوه شعری عنصری، قصیده پرداز مشهور قرن چهارم و ا بنمعتز عباسی، صبغة اشرافی و ذکر آثار و مظاهرآن است. بیتردید، شرایط زندگی دو شاعر در دربار و تمکّن مالی آنها، در به کارگیری عناصر و مظاهر اشرافی در شعر آن دو بسیار مؤثر بوده است. این جستار، براساس شیوة توصیفی - تحلیلی و با مقایسة شعر این دو شاعر و پرداختن به مصداقهای اصلی و مهم صبغة اشرافی در شعر آنها، نشان می دهد که رنگ اشرافی و صور خیال مبتنی بر محیط درباری در شعر دو شاعر، بسیار محسوس و ملموس است؛ با این تفاوت که سایة مدح وستایش بر وصفهای اشرافی عنصری چیره شده امّا ابن معتز در وصف های اشرافی خود، کمتر از مدح و ستایش بهره گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"» ٢-٢-٣- موسیقی و مضامین شاد عنصــری، مانند ابن معتز، از آلات موســیقی در مجالس باده و باده نوشــی و فصــل بهار نام برده است و صدای دلنواز بلبل را به چغانه و مزمار (نی)تشبیه میکند که نوای موسیقار در برابر آن ، بیارزش است : همی نشـــــــاط کند بلبل اندروگویی چغا ه دارد در کام و در گلو مزمار نوای زیر و بم آرد ز خلق بی بم و زیر همی سـوس کند بر نوای موسـیقار (عنصری : ١٣٦٦ : ١٠٤) عنصــری، مکان باده نوشــی ســلطان را غرق زر میبیند، چرا که در اثر شــور و نشــاط باده نوشی، هم پیاله های خود را غرق زر میکند: آنجا که خورد باده ز شادی بچکد زر و آنجا که زند چرخ گشـاده بشـود دم پر لشــــــکر شـادی شـود آفاق دمادم هرگه که دمادم کشـــد او رطل دمادم ممدوح عنصـری نیز با زورق ، باده مینوشـد و ماه در این بزم باده نوشـی شـاهانه ، گاهی زورق زر می شود وگاهی گل : بزورق باده گیرد شــــــــاه که گاه برویـد گــل ببزم و مجلس انــدر بصـــورت زآرزوی دســـت او ماه همی گه گل شـــود گه زورق زر (همان : ٧١) عنصری در توصیف معشوق که آن را از مضامین شادی و طرب محسوب کرده ایم ، مانند ســایر شــاعران هم عصــر خود، به وصــف اعضــای بدن آنها میپردازد و قد را به ســرو بیجاده بر و مو را به عنبر و مشک و لب را به شکر تشبیه میکند که کفش مملو از زر و سیم است و بالاتر از آن ، کان سیم و زر است : پدید آرد آن ســـــــــــرو بیجاده بر همی گرد عنـــــــــبر به بیجاده بر ز روی و ز بــالا و زلف لبش خجل شد گل و سرو ومشک و شکر چو مایه برند از کفش زر و ســـیم کفش کان سیم اســــــــت یا کان زر (عنصری، ١٣٦٣: ٥١) زلف معشوق عنصری، نافه در زیر دارد و هزاران لاله در زیر نافۀ آن شکسته شده که گویا همه جا را بهار کرده است : نافه دارد زیر زلف اندرگشاده بیشمار لا ه دارد زیر نافه در شک سته صدهزار (همان : ٥٤) گاهی عنصری، معشوقش را به «ماه »تشبیه میکند که چهره ای چون گل سرخ دارد و باده ای چون آفتاب به او میدهد (همان : ٣٢٨) و قامت معشـــوقه و ســـاقی را مانند شـــاخۀ درختی میبیند که برگش «درم » است و میوه اش «دینار»: حکایت کند نرگس اندر چمن ز چشــــم دلارام روز خـــمار ز مینـا یکی شــــاخ دیـدی لطیف درم برگ آن شــــاخ و دینار بار چو فیــــــــــــــــــروزه بر آینه آبگیر برآورده نیــــــــلوفر ســــــــازگار (همان : ٣٣١) عنصری، در توصیف بزم سلطان محمود غزنویف بهترین وصف هایاشرافی را ارائه میدهد که زیبارویان دربار را به خورشیدچهرگانی تشبیه میکند که رنگ و روی بزازان را دارند و بوی عطار، گویا نقاش ، چهره شــان را ترســیم کرده اســت و غمزه ای چون جادوان دارند وگرد چهرة لاله گوشان ، گیسوانی چون سنبل کشیده شده و مانند درختی میمانندکه ساقه و اصلشان از نقره است و ثمرة آنها از ارغوان ."