چکیده:
گزارش های تاریخی حاکی از آن است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت، مکرر به قصد عبادت خداوند، در کوه حراء خلوت می گزید. دسته ای از خاورشناسان و در راس آنان، ویلیام مونتگمری وات شبهاتی را درباره انگیزه های تحنث حضرت محمد صلی الله علیه و آله وارد کرده اند که با مبانی اسلامی ناسازگار است؛ از جمله اینکه ایشان در این موارد، برای گریز از گرمای سوزان مکه به غار پناه می بردند؛ یا آنکه این سنت متاثر از راهبان یهودی و مسیحی شکل گرفته است. در مقاله حاضر، بر اساس دلایل و مستندات علمی، وجوه بطلان این دیدگاه ها شناسانده شده است. این نوشتار با به کارگیری روش «تحلیل عقلی و تاریخی» و با استفاده از مستندات ادبی، تاریخی و جغرافیایی و نیز با در نظر گرفتن شرایط زندگی فردی و اجتماعی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به بحث و گفت وگو درباره انگیزه های تحنث آن حضرت پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
دستهای از خاورشناسان و در رأس آنان، ویلیام مونتگمری وات شبهاتی را دربارة انگیزههای تحنث حضرت محمد( وارد کردهاند که با مبانی اسلامی ناسازگار است؛ از جمله اینکه ایشان در این موارد، برای گریز از گرمای سوزان مکه به غار پناه میبردند؛ یا آنکه این سنت متأثر از راهبان یهودی و مسیحی شکل گرفته است.
برخی دیگر نیز همچون حکیمبن حزام در جمع کسانی که به این سنت پایبند بودهاند، معرفی شدهاند (ابنحنبل، بیتا، ج 3، ص 402)؛ چنانکه گفته شده است پیش از بعثت حضرت محمد( افرادی در مکه از پرستش بتها و خوردن قربانیهای مشرکان خودداری میکردند و در جامعه به عنوان «حنفاء» شناخته میشدند؛ مانند زیدبن عمروبن نفیل که مصرانه پیرو دین حضرت ابراهیم( بود و از ترس عموی خود، خطاببن نفیل و مشرکان مکه به کوه حراء پناه میبرد و در انتظار بعثت پیامبر اکرم( بود، تا آنکه چند سال قبل از بعثت حضرت محمد( فوت کرد و در دامنة کوه حراء مدفون شد (حلبی، 1400ق، ج 1، ص 203؛ ابنکثیر، 1396ق، ج 1، ص 161؛ ابناثیر، بیتا، ج 2، ص 237).
دیدگاه صحیح دربارة انگیزه تحنث حضرت محمد( مصادر تاریخی و روایی برجایمانده دربارة تحنث حضرت محمد( بر این نکته دلالت دارند که آن حضرت برای عبادت خداوند و در راستای توجه به معبود یکتا، به حراء میرفتند و در آنجا خلوت میگزیدند (طیالسی، بیتا، ص 207؛ ابنهشام، 1383ق، ج 1، ص 154؛ بخاری، 1401ق، ج 1، ص 3؛ ابنحبان، 1414ق، ج 1، ص 216؛ ابنراهویه، 1412ق، ج 2، ص 314؛ طبری، بیتا، ج2 ، ص 48؛ حاکم نیشابوری، 1411ق، ج 3، ص 202؛ ابنکثیر، 1408ق، ج 3، ص 9؛ مجلسی، 1403ق، ج 18، ص205 و 206؛ سبحانی، 1363، ج 1، ص 218).