چکیده:
السدیر مکینتایر از جمله فیلسوفان منتقد لیبرالیسم و نهضت روشنگری است. وی از موضعی ارسطویی به نقد اندیشه اخلاقی کانت و لیبرالیسم پرداخته است. کانت بر عقل عملی محض در تعیین وظایف اخلاقی تاکید دارد. به نظر مکینتایر، عقل عملی محض نمی تواند در این راستا کارگشا باشد و در برابر، از موضعی ارسطویی، از نقش شخصیت و عقل عملی ساخته شده در سنت و اجتماع در تشخیص وظایف اخلاقی دفاع می کند. در این مقاله نقد مکینتایر بر روش اخلاقی کانت توضیح و مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. به اعتقاد نگارنده، رویکرد اخلاقی ارسطویی و کانتی هرکدام مزایا و محدودیتهای خاص خود را دارند. رویکرد کانتی امکان ارزیابی تعهدات اخلاقی موجود را فراهم می سازد و رویکرد ارسطویی فرایند تکوین شخصیت اخلاقی و لزوم مصلحت سنجی به موقع در عمل اخلاقی را توضیح می دهد. نگارنده سعی دارد به الگویی برسد که در ضمن توجیه اصول اخلاقی عام مجالی برای تمایزهای فرهنگی و اخلاقی باقی گذارد. در این الگو، تمایزهای فرهنگی در مقام کاربست و حدود و ثغور اصول عام ایفای نقش می کنند. با این روش می توان موضعی بین عام گرایی کانتی و خاص گرایی ارسطویی اتخاذ کرد، طوریکه نه به مطلق گرایی اخلاقی و نه به نسبی گرایی منتهی شود. بدین منظور، نگارنده از رویکردی کارکردگرا استفاده می کند.
خلاصه ماشینی:
"انتقاد مکینتایر بر جامعه مدرن و لیبرال بر این مبنا استوار است که انسانی که مد نظـر ایـن نظریه پردازان است موجودی واقعی که در متن حیات و روابط اجتماعی سـاخته مـیشـود نیسـت بلکه موجودی خیالی و ابداعی به نام فرد است که هویتی مستقل از اجتماع دارد و تصور میشـود میتواند با به کارگیری عقل عملی منفرد، ازجمله در دیدگاه کانت ، اصول اخلاقی خـود را تعیـین کند.
با یک آموزش عملی صحیح ، ارسطو مینویسد، ما یاد میگیریم از چیزهایی که باید، لذت ببـریم و درد متحمـل شویم و این آموزش باید از اوایل جوانی صورت بگیرد، به تعبیر دیگر فرد یاد میگیرد موضوع درد و لـذت خـود را اصـلاح کنـد ( ٢-٣-Aristotle, Nicomachean Ethics: II)؛ بـه عبـارت ساده تر، فردی که احساساتش کنترل نشده است نمیتواند بر مبنای لذایـذش یـا عقـل نظـری و عملی خود به درک و تمییز اخلاقی برسـد بلکـه نیازمنـد یـک تربیـت و شـکل گیـری پیشـینی شخصیت است بدون اینکه در ابتدا متوجه ابعاد نظری آن بشود.
بر این مبنا، ارسـطو مـینویسـد: "فضایل نه به صورت طبیعی بدست میآیند نه در برابر و مغـایر طبیعـت هسـتند، بلکـه طبیعـت (انسان ) ظرفیت اکتساب آنها را در اختیار میگذارد و این ظرفیت از طریق آموزش رشد میکنـد" ( ٤-١-Aristotle, Nicomachean Ethics: II) بنابراین تعقل عملی از دیدگاه ارسطویی بر مبنای یک شخصیت شکل گرفته است و فاقد خصلت پیشینی کانتی است ، و همین نکته اساسی بیانگر نقد اجتماع گرایانه مکینتایر است که در ادامه توضیح داده خواهد شد."