چکیده:
پس از تحولات کشورهای عربی در سال 2011 ، تقابل میان مطالبات اسلام گرا و
سکولار بر سر حکومت چگونه قابل فهم است؟ در این ارتباط دو دیدگاه مطرح
می شود: اصولا در "ذات اسلام"، دوگانه ی دین و دولت یا سکولار و دینی معنا
ندارد و این "دسته بندی های بی معنا" با تقلید نخبگان عرب از مفهوم سکولاریسم غرب،
وارد شده است. سکولاریزاسیون در "تحولات جهانی مدرنیسم " ریشه دارد و در
سطح توده ی مردم کشورهای عربی گریزناپذیر بوده است. در این مقاله پس از بررسی
مفهوم سکولاریسم در کشورهای غربی و عربی ، با استفاده از روش فراتحلیل ، دو
دیدگاه مذکور درباره ی اسلام گرایی و سکولاریسم بررسی شده است. سپس با استفاده
از نظرسنجی های عمومی کشورهای عربی در ارتباط با نوع حکومت مطلوب (دینی یا
سکولار) معیاری عملی برای داوری در ارتباط با این دوگان ه به دست داده شده است.
طبق این معیار، تعریف جدیدی از اسلا مگرایی به دست داده می شود. در این نگاه ،
میزان موفقیت یا ناکامی هر یک از حکومت های اسلام گرا و یا سکولار در ادار ه ی
جامعه، بعنوان یک معیار برای تحلیل این دوگانه مورد ملاحظه قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
سکولاریسم و اسلام گرایی پس از تحولات کشورهای عربی 1 باقر طالبي دارابي 1 حميد طالب چکيده پس از تحولات کشورهاي عربي در سال ٢٠١١، تقابل ميان مطالبـات اسـلامگـرا و سکولار بر سر حکومت چگونه قابـل فهـم اسـت ؟ در ايـن ارتبـاط دو ديـدگاه مطـرح مي شود: (١) اصولا در "ذات اسلام "، دوگانه ي دين و دولت يـا سـکولار و دينـي معنـا ندارد و اين "دسته بنديهاي بيمعنا" با تقليد نخبگان عرب از مفهوم سکولاريسم غرب ، وارد شده است .
ديگر اين که اسلام سياسي يا اسلامگرايي در مقابل سکولاريسم قرار ميگيرد و از آنجا که امر سکولار و ديني يکديگر را مشخص ميکنند و در فضاي خالي و جـداي از يکديگر شکل نمي گيرند (١٩٢-١٩١ ,٢٠٠٣ Asad)، ميتوان گفت سکولاريسـم بـه شـکل مدل غربي جدايي دين از دولت ، در برابر اسلامگرايي قرار ميگيـرد.
به بيان ديگر با پذيرش سکولاريسم سياسـي در ارتبـاط بـا کشـورهاي مسـلمان عربـي پرسش مهم آن است که آيا مطـرحشـدن دوگانـه ي اسـلامگرايي/سکولاريسـم ، تحـت اثـر تغييرات جهاني مدرنيته بوده است و يا اين که رويارويي اسـلامگرايـي در برابـر اسـتعمار و استبداد غرب نشان ميدهد اسلام از حکومت و سياست جدا نيست و در اصل اين دوگانـه در مورد اسلام بي معناست ؟ به بيان ديگر، آيا تحولات بيداري اسلامي در کشـورهاي عربـي را مي توان نشانه ي عدم امکان جدايي دين از سياسـت در اسـلام دانسـت و يـا اينکـه ايـن تحولات را بايد بر اساس موج تغييرات مدرنيتـه و در جهـت جـدايي ديـن از حکومـت و سياست تبيين نمود؟ در دو بخش آينده اين دو ديدگاه مورد تحليل قرار مي گيرند.