چکیده:
قصاید ناصر خسرو از جمله متون سنتی است که قدرت و گفتمان، نقشی اساسی در شکلبندی آنها ایفا میکند. از آنجا که وجه غالب این قصاید، در واکنش علیه قدرت و گفتمانهای عصر شکل گرفتهاند، این قصاید، تبدیل به متونی شدهاند که در لایههای زیرین خود، از طرفی سلطه مستقیم قدرت را آشکار میکنند و از طرفی به خاطر بُعد تأویلی و بطنی نشانهها و آگاهی ناصر خسرو به قدرت نشانه ها و زبان و به ویژه دانش، قدرت و مقاومت، منشی شبکهای و فروپاشانه به خود گرفته است. در این مقاله تلاش شده با توجه به آرای فوکو، به گفتمانشناسی و تحلیل شیوههای براندازی و تولید قدرت در قصاید پرداخته شود. نتایج این بررسی نشان میدهد که در قصاید، با طرد و نخ نما کردن گفتمانهای قدرت و زمینهسازی زبانی از طریق تکیه بر محور جانشینی نشانهها و تولید حقیقت، مناسبات قدرت مدام از طریق گزاره هایی چون دانش، سخن، دین و... به هم میریزد. قدرت در دیوان ناصرخسرو بنا به سیالیّت نشانهها و تأویلگرایی ناصرخسرو، دائم در حال گسترش و واسازی است و قطعیّت ندارد، بلکه مفهومیغالباً زبانی و نسبی است.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که وجه غالب این قصاید، در واکنش علیه قدرت و گفتمانهای عصر شکل گرفته اند، این قصاید، تبدیل به متونی شده اند که در لایه های زیرین خود، از طرفی سلطه مستقیم قدرت را آشکار میکنند و از طرفی به خاطر بعد تأویلی و بطنی نشانه ها و آگاهی ناصر خسرو به قدرت نشانه ها و زبان و به ویژه دانش ، قدرت و مقاومت ، منشی شبکه ای و فروپاشانه به خود گرفته است .
نتایج این بررسی نشان میدهد که در قصاید، با طرد و نخ نما کردن گفتمان های قدرت و زمینه سازی زبانی از طریق تکیه بر محور جانشینی نشانه ها و تولید حقیقت ، مناسبات قدرت مدام از طریق گزاره هایی چون دانش ، سخن ، دین و...
٢-٢- رویه های گفتمان سازی و تولید قدرت در قصاید با نگاهی به قصاید ناصر خسرو و اتکا بر جهان بینی وی میتوان گفت که گفتمان مذهبی- اسماعیلی، گفتمان غالب بر ذهن و قصاید وی است ؛ یعنی هر پدیده ای که در این گفتمان قرار بگیرد، بلافاصله کارکردی مذهبی و به ویژه اسماعیلی پیدا میکند.
مقید و محدودشدن آگاهانۀ قصاید به گفتمان اسماعیلی، حقیقت و قدرت برساخته را تولید میکند و نوعی اراده معطوف به حقیقت در سیر عمودی قصاید شکل میگیرد که ناخودآگاه باعث طرد مفاهیم غلط و برجستگی و مرکزیت گزاره های به ظاهر درست مد نظر ناصر خسرو میشود.