چکیده:
ﻧﺤﻮة ﺑﺤﺚ و ﺑﺮرﺳﯽ درﺧﺼﻮص ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺴﺎﺋﻞ در ﮐﺘﺎب ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎی ﻓﻠﺴﻔﯽﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای اﺳﺖ ﮐـﻪ اﻣﮑـﺎن اراﺋـﮥ ﺗﻔﺎﺳﯿﺮی ﻧﺴﺒﯽﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ از آﻧﻬﺎ را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺑﺎزیﻫﺎی زﺑﺎﻧﯽ و ﻗﺮاﺋﺖ ﮐﺮﯾﭙﮑﯽ از ﻣﻔﻬﻮم ﭘﯿـﺮوی از ﻗﺎﻋـﺪه از ﺟﻤﻠﮥ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ اﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ. در ﺑﺎب اﺳﺘﻘﻼل ﺳﺒﮏﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ زﻧـﺪﮔﯽ و ﺑـﺎزی ﻫـﺎی زﺑـﺎﻧﯽ و اﻣﮑـﺎن ﮔﻔﺘﮕﻮ و ﺳﻨﺠﺶ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﺒﺎﺣﺜﺎت داﻣﻨﻪداری ﻣﯿﺎن ﺑﺮﺧﯽ ﻓﻼﺳﻔﮥ ﻣﻌﺎﺻﺮ در ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻋـﺪه ای ﺑـﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺑﻌﻀﯽ ﻓﻘﺮات ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎ و ﻧﯿﺰ اﻧﮕﺸﺖ ﻧﻬﺎدن ﺑﺮ ﺗﻔﺎوت ﻣﯿﺎن ﺳﺒﮏﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ زﻧﺪﮔﯽ، اﻣﮑﺎن ﻣﻘﺎﯾﺴﮥ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ و ﻓﻬﻢ ﯾﮑﯽ از دﯾﮕﺮی را ﻣﻨﺘﻔﯽ داﻧﺴﺘﻪاﻧـﺪ . در ﻣﻘﺎﺑـﻞ ، ﻋـﺪه ای ﺑـﺎ اﺷـﺎره ﺑـﻪ ﻓﻘﺮاﺗـﯽ دﯾﮕـﺮ از ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن، وی را از اﺗﻬﺎم ﻧﺴﺒﯿﺖﮔﺮاﯾﯽ ﻣﺒﺮّی ﻣﯽﺳﺎزﻧﺪ. ادﻋﺎی دﺳﺘﮥ دوم ﻣﺸﺨﺼﺎ ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ اﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺷـﮑﻞ ﻣﯽﮔﯿﺮد ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺳﺒﮏﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ را ﺑﻪﺻﻮرت ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺠﺰا و ﻣﺴﺘﻘﻞ از ﻫﻢ ﺑﺪاﻧﯿﻢ، ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن در ﯾﮏ ﺳﺒﮏ زﻧﺪﮔﯽ ﻗﺎدر ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد ﻫﯿﭻ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ از ﺳﺒﮏﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ دﯾﮕﺮ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﻨﻨﺪ، ﯾـﺎ در ﺑـﺎب آﻧﻬـﺎ ﺳـﺨﻨﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ از آﻧﻬﺎ ذﯾﻞ ﻋﻨﻮان ﺳـﺒﮏ زﻧـﺪﮔﯽ ﯾـﺎد ﮐﻨﻨـﺪ . ﺑـﻪ ﻫﻤـﯿﻦ ﺗﺮﺗﯿـﺐ، در ﺑـﺎب ﻗﺮاﺋـﺖ ﮐﺮﯾﭙﮑـﯽ از وﯾﺘﮕﻨﺸﺘﺎﯾﻦ ﻧﯿﺰ، ﺻﻒآراﯾﯽ ادﻟﮥ دو ﺟﺒﻬﻪ ﺧﻮدﻧﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﺟﺒﻬﻪای ﮐﻪ ﺑﺮ ﻋﺪم وﺟﻮد ﻣﻌﯿﺎری ﻋﯿﻨـﯽ ﺑـﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺗﻌﯿﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ و دﯾﮕﺮی ﮐﻪ ﮐﺎرﺑﺮد ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻗﺎﻋﺪه را، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑـﺎ آﻧﭽـﻪ ﮐـﺎرﺑﺮان زﺑـﺎن
خلاصه ماشینی:
com ٣٢ شناخت 32"Relativism" in Wittgenstein’s Philosophical Investigations Amirreza Javadi مقدمه پژوهشهاي فلسفي، به مثابه شاخص ترين اثر دورة دوم فکري ويتگنشتاين ، مجموعـه اي اسـت از نکته هاي فلسفي که نه ميتوان خط سير واحدي به آنها بخشيد، چرا که بـه تعبيـر مؤلـفِ اثـر در پيشگفتارِ کتاب: «چنانچه تلاش ميکردم تا عليرغم گرايش ذاتي آنها، راستايي مشخص را بر آنان تحميل کنم ، فلج ميشدند»، و نه ميتوان تفسير مشخص و معيني را به طور قطع بدان نسـبت داد.
آيا اين تغيير مواضع از تراکتاتوس به پژوهشها نميتوانـد Knowledge 33 نسبيت گرايي در پژوهشهاي فلسفي وينکنشتاين ٣٣ امير رضا جوادي به معناي فروغلتيدن پژوهشهاي فلسفي در ورطۀ نسبيت گرايي ١ باشد؟ دقت کنيم که اين سـؤال، دو موضع را به پرسش ميکشد: ١) نسبيت گرايي در ارتباط با سبک زندگي ٢ و بازيهاي زبـاني ٢) نسبيت گرايي در سطحي پايين تر از سطح اول که شامل موارد گوناگوني ميشود از جمله : اشـارات درون متني ويتگنشتاين که ظاهري نسبيگرايانه دارند مثل اشاره به تعاريف متعـددِ يـک مفهـوم مثل زبان يا طرح مفاهيم نامتعين مثـل بـازي زبـاني يـا قرائـت هـايي از بخـش هـايي از فلسـفۀ ويتگنشتاين که بعضاً نسبيگرايانه پنداشته ميشوند مثل قرائت کريپکي و ...
اين درست است که از منظر ويتگنشتاين ، چنانچه هيچ زمينۀ مشترکي ميـان سـبک هـاي مختلف زندگي در کار نباشد، ادراک و در نتيجه ترجمه نيز ناممکن است اما اين بدان معني نيست که بنا بر رأي پژوهشها چنين اشتراکات و توافقاتي در ميان سبک هاي مختلف زندگي نيست و بر اين اساس فهم و ترجمۀ آنها از يکديگر نيز ناممکن است !٢ در اينجا ميتوانيم مشخصاًبه بحثي که ميان دو طيف از متفکران شکل ميگيرد اشـاره کنـيم : دستۀ اول آنهايي که از سبک زندگي زيستي، آلي و طبيعي صحبت ميکنند.