چکیده:
پدیدارشناسی برای هگل، ایده ای است که در کتاب پدیدارشناسی روح تعین یافته است. اهمیت این نکته در آن است که وارون برخی ارزیابی ها که کل فلسفه ی هگل را نوعی ارزیابی پدیدارشناسانه به معنای هگلی آن تلقی می کنند، ما باید از پدیدارشناسی، ایده ی مشخصی را مراد کنیم که دارای مسئله ، کارکرد و جایگاه مشخص در دستگاه فکری اوست. ولی بنا به دلایلی که باید در این مقاله بررسی شوند، درباره ی سرشت این ایده و کلان مسئله و برنامه ی آن میان شارحان برجسته ی هگل اختلافات مهمی پدید آمده که نمونه ی آن در تاریخ فلسفه کمتر پیش آمده است. مسئله ی این مقاله در همین راستا شکل می گیرد. این مقاله ابتدا دلایل اصلی پیدایش اختلاف را بررسی می کند و سپس می کوشد طرح مشخصی بیابد که تفسیرهای متنوع پدیدارشناسی هگلی به یاری آن دسته-بندی شوند؛ و در پایان با ارزیابی نقدی کلیت روی کرد شارحان پدیدارشناسی، تلاش می کند تا ضرورت عرضه ی راه کاری برای یافتن نوعی «جمع تفسیری» در فهم این ایده ی مهم هگلی را نشان دهد.
خلاصه ماشینی:
"هیپولیت در تفسیر پدیدارشناسـی هگل و نقشی که آگاهی در این ایده دارد مـدعی مـی شـود کـه هگـل هـم در طراحـی فلسفه ی تاریخ خود در قالب پدیدارشناسی روح ، و هم ذیـل ارزیـابی آگـاهی و مسـیر پروردگی آن باز نظر نقدی به شـلینگ دارد زیـرا شـلینگ بـه روشـنی بـاور داشـته کـه این همانی سوژه و ابژه در امر مطلق باید بیرون از آگاهی رخ دهد زیرا هر نـوع آگـاهی مستلزم نوعی دوگانگی است و یگانگی ناب در آگاهی تاب تحقق ندارد.
ژان وال بر این باور است که مطـابق آنچـه گفتـه شد، فرایند پدیدارشناسی را باید با کمک مفهوم آگـاهی ناکـام ٥٧ ٥٨ توضـیح داد، یعنـی مفهومی که هگل از آن برای توضیح گرایش دینی آگـاهی بـه خداونـد متعـالی از ایـن جهان استفاده می کند؛ در واقع دوری پدیدارها از منشـأ و خاسـتگاه شـان باعـث ایجـاد نوعی احساس ناکامی همیشگی می شود که همین احساس ، به آگاهی یاری می رساند تـا همواره در حرکت بوده و در هیچ گامی متوقف نشود تا اینکه با رسیدن به دانش مطلـق طی حرکتی دوری به یگانگی با خاستگاه خود برسد.
برای نمونه آگاهی بنـده واری کـه راه آزادی خود را تنها از طریق آزادی درونی جست وجو می کند آگاهی رواقی خوانده می - شود حال اصلا برای هگل پدیدارشناس مهم نیست که آیا رواقی گری تاریخی در یونان باستان از حیث نسبتش با جریان های فکری و فلسفی پیش و پسش تناظری با گام هـای رشد آگاهی در پدیدارشناسی دارد یا نه که البته بی شک می دانیم نـدارد و هگـل هـم در جاهای گوناگونی تصریح کرده که مثلا فلسفه ی افلاطون یا ارسطو که از حیث تـاریخی پیش تر از رواقی گری ظهور یافتـه از حیـث فلسـفی و مفهـومی ، دسـت کـم در پهنـه ی متافیزیک ، پرورده تر از اندیشه ی رواقی بوده است ."