چکیده:
ارائه تعریفی از کنش سیاسی و سوژه سیاسی آن، برای سیاستی رهایی بخش، دغدغه بسیاری از اندیشمندان سیاسی بوده است. در این میان اندیشه چپ از این دغدغه بی بهره نمانده است، و حتا شاید بیش از بقیه نحله ها بدان پرداخته است. در این مقاله کوشیده ایم تا بر اندیشه برخی از چهره های شاخص چپ نو، به ویژه آلن بدیو و ژاک رانسیر، تامل کنیم، متفکرانی که با تفاوت هایی از آرای ژاک لاکان تاثیر پذیرفته اند. در این مسیر تلاش آنها را در صورت بندی تعریفی متفاوت، و بنابر ادعا، جهانشمول از کنش و کنش گر سیاسی دنبال کنیم. در این مقاله خواهیم دید که آیا این اندیشمندان در رسیدن به تعریفی نو، و بنابر تعریف، «رهایی بخش» از کنش و سوژه آن به توفیق رسیده اند و طرحی نو در اندیشه سیاسی درانداخته اند یا صرفا با تکرار همان مضامین در هیئتی به ظاهر متفاوت، همان نسخه های کلاسیک را از نو تجویز کرده اند.
خلاصه ماشینی:
"از همین رو ژیـژک مـی کوشـد تـا رویکرد رانسیر به سیاست و سوژة سیاسی را چنین صورت بندی کند: «این یکی ساختن آن جزء بدون سهم با کل ، یعنی یکی ساختن آن بخش از جامعـه کـه هـیچ گونه مقام و موقع تعریف شده ای در جامعه ندارد (یا در برابر مقام فرودستی که بدو نسبت می - دهند مقاومت می ورزد) با امر کلی ، نخسـتین گـام در راه پیشـبرد رونـد سیاسـی شـدن اسـت ، ٢٢ تکاپویی که در همه رخدادهای عظیم دموکراتیک تاریخ به چشم می خورد.
ازهمین رو ژیژک می گوید: «لوفور مفهوم دموکراسی را با صراحت بر پایه آرای لاکان صورت بندی می کند، بـه اعتقـاد او بقایای فضای دموکراتیک در گرو حفظ شکاف میان عرصة نمادین و ساحت امر واقع است : در دموکراسی جایگاه قدرت به لحاظ ساختاری اساسا تهی است ، هیچ کس برای اشـغال آن حـق «طبیعی » ندارد؛ آنانی که قدرت را به کار می بندند تنها به طور موقت مجـاز بـه اعمـال آن انـد، ٢٦ کسی حق ندارد با آن جوش بخورد و تا همیشه در آن خانه کند.
اما آیا بـا توجـه بـه ایـن سهم مندی ، باز هم می توان آنان را آن جزء بی سهم ، نماینده ی کل یا دموس خطاب کرد؟ رانسیر به خوبی از خطرات صورت بندی یک هویت متعالی برای کنش گران مبـارزه و نیز تله های پیش رو برای ارائه مفهومی از سیاست ناب مطلع است ، ازهمـین رو مـی گویـد: «سیاست نابی در کار نیسـت »."