چکیده:
هیچ گفتمانی خودبسنده نیست، چراکه بر زمینه مفاهیم و اندیشه های پیش از خود، بنا شده است. دریدا گفتمان علوم انسانی را میراث بر مفاهیمی می داند که با خود نظام های متافیزیکی را حمل می کنند. در نظر او ما وقتی متوجه این مهم شدیم که به ساختاربودن ساختار اندیشیدیم. ساختارهای متافیزیکی همواره در بر گیرنده «پیرامونی» هستند که حول یک «مرکز» قوام یافته است و این مرکز جلوی بازی نامتناهی پیرامون را می گیرد. دریدا با واسازی تقابل مرکز/ پیرامون، بازی را به گفتمان علوم انسانی باز فرا می خواند. مرکز، موقعیت ممتاز خویش را از ساختار می گیرد و این مرکززدایی ما را با ناتمامیتی ابدی مواجه می سازد که لازمه آن سکونت همیشگی مان در میانه است. ما همواره با تفسیری از تفسیرها سروکار داریم، نه تفسیری از واقعیت.
خلاصه ماشینی:
"» بریکولاژ از نظر دریدا دریدا این اندیشۀ لوی استراوس را تا آنجا پیش میبرد که مینویسد: «اگر بریکولاژ را ضرورت وام گرفتن مفاهیم از متن یک میراث کم وبیش منسجم یا ویران شده در نظر بگیریم ، باید گفت که هر گفتمانی بریکولر است و در مقابل بریکولر، مهندس کسی است که تمامیت ١٤ زبان ، نحو و واژگان اش را خود بنا کرده است .
«در درون یک زمینه ، با حرکتی غیر مستقیم و همواره مخاطره آمیز، و پیوسته در معرض دوباره فرو غلتیدن در دام همان چیزی که از آن واسازی میشود، باید با گفتمانی محتاط و باریک بین ، مفاهیم انتقادی را احاطه کرد، شرایط ، محیط ، و حد و مرزهای کارآمدی این مفاهیم را مشخص کرد و به دقت رابطۀ عمیق شان را با دستگاهی نشان داد که امکان واسازیاش را فراهم میآورند؛ و در همین حال ، شکافی را نشان داد که از خلال آن میتوان به کورسوی فراسوی زمینه که همچنان نام ناپذیر است ، 21 نگاهی انداخت .
دریدا میگوید: «چرا باید سوگوار از دست رفتن مرکز باشیم ؟ آیا مرکز، غیاب بازی و تفاوت ، نام دیگری برای مرگ ٤٦ نیست ؟» دیگر هیچ اصل و خاستگاهی نیست که از بیرون بازی را کنترل کند، بازی از جایی درون خودش فرمان میبرد، بازی آن اصلی است که دیگر همچون خاستگاهی حاضر در نظر گرفته نمیشود."