چکیده:
شلینگ در تمام دوران کار فلسفی خود به دنبال یافتن تبیین مناسبی برای مسئلة رابطة امر مثالی و امـر واقعی بود. هدف اصلی شلینگ از دنبال کردن این مسئله ، درک و تبیین واقعیت عینی وجود بود. شلینگ هیچ گاه از فروکاسته شدن امر واقعی به امر مثالی خشنود نبود و به همین دلیـل بـه تـدریج از جریـان ایدئالیسم آلمانی قرن نوزده جدا شد. شلینگ در دورٔه پایانی کار فلسفی خود به تفسیر اسطوره های جهان می پردازد. فلسفة اسطوره در واقع پاسخ نهایی شلینگ برای تبیین رابطة امر مثالی و واقعـی اسـت . او در پشت صورت ظاهر اسطوره های جهان نشانه های روح نامحدودی را می بیند که به تدریج در حال تحقق است . این روح نامحدود همان فراهستی یا خدا است که به عقیدٔه شلینگ عقل محض تنها می توانسـت مفهوم و ماهیت آن را به عنوان یک امکان انتزاعی اثبات کند.
خلاصه ماشینی:
« می توانیم ادعای شلینگ مبنی بر ناخوشنودی درونی او از تکمیل طرح فیشته را باور کنیم چون او در همان دورٔە آغازین کارش در اثری که انرژی بسیاری برای آن صرف کرده بود یعنی در کتاب اندیشه هایی در جهت فلسفة طبیعت ۹ اعتراض شدید خویش علیه فیلسوفانی که واقعیـت را تنهـا همان جهان مفهومی و اندیشه شده می دانند این گونه بیان می کند: «کسی که چیزی در درون و بیرون خویش احساس نمی کند و نمی داند، کسی کـه در کل از طریق مفاهیم زندگی می کند و تنها با آنها بازی می کند، برای کسی که وجـود خودش چیزی غیر از اندیشیدن نیست چنین کسی چگونه می توانـد از واقعیـت سـخن بگوید (آیا او مانند کوری نیست که می خواهد در خصوص رنگ ها سخن بگوید)؟« ۲ وجود به مثابة «مفهوم وارونه « نقش بنیادی «واقعیت وجود«۳ یکی از مهم ترین ابعاد اندیشه شلینگ اسـت کـه درک آن بسـیار دشوار است .
اما طرح این نظریه نشان می دهد که او مفهوم قوی تری از شر را پذیرفته است و به دنبال راهی برای تبیین جهانی است که این شر عینی در آن وجود دارد# شلینگ در کتاب پژوهش های فلسفی در باره ماهیت آزادی انسانی ۵ در سال ۱۸۰۹ گام مهمی به سوی پاسخ نهایی خود به مسئلة رابطة امر مثالی و امر واقعی برداشت .