چکیده:
برهان صدّیقین از براهین مهم و معتبر اثبات وجود خدا در فلسفه و کلام اسلامی به شمار مـی آیـد کـه نخست در فلسفة ابن سینا به طور رسمی مطرح شد و پس از آن ، دیگر فلاسفه در تحکیم و تـرویج آن سعی وافر نمودند و صورت های مختلفی از آن ارائه کردند. برهان صدّیقین به سبب اتقان و اعتبار خاص ّ خودش با استقبال فیلسوف ـ متکلّمان / امامی در دوران میانی نیز روبرو شد و دانشورانی هم چون خواجـه نصیرالدین طوسی و علّامة حلّی تقریرهای مختلفی از آن را در آ ثار خود بیان کردنـد . یکـی از متکلّمـان برجسته ای که تلاش کرد تقریر بدیع و نوینی از برهان صدّیقین عرضه کند، نصیرالدین کاشی بود. وی با ابتکار خود، طرح برهان صدّیقینی از گونه ای دیگر را درانداخت که تا پیش از او در فلسفه و کلام اسلامی مطرح نشده بود و با این وصف ، تاکنون مورد توجّه قرار نگرفته است . بررسی سـیر تـاریخی / تقریرهـای مختلف برهان صدّیقین در کلام / فلسفی / امامیّه از نصیرالدین طوسی تا نصیرالدین کاشی از یکسو تطوّر و گوناگونی / این برهان را در دورٔه یادشده از کلام شیعه نشان می دهد و از سوی دیگر، نحؤه مشارکت هر یک از متکلّمان امامی در تقویت و گسترش این برهان در الهیّات اسلامی را بازگو می کند.
خلاصه ماشینی:
ابتکار وی در اینجـا آن بـود کـه در مقدمات استدلال خودش ، به جای گزارٔە «ممکن بالذاتی وجود دارد« یا «عـالم (اجسـام ) ممکـن الوجود است « ـ که در برهان «امکان و وجوب « بیان کرده بود و در آن ، واقعیت / مورد استناد برای اثبات وجود خداوند، واقعیتی خاص و متصف به وصف «امکان بالذات « که خصیصة غیر خداونـد است ، بود ـ از گزارٔە «این موجود (وجود / واقعیت ) یا واجب الوجود بالذات است یا ممکن الوجود« استفاده نمود که گزاره ای عام است و هم شامل خدا می شود و هم غیر خداوند، یعنی مخلوقات .
در واقـع ، مقدمة دوم برهان صدیقین یعنی گزارٔە «این موجود (وجود / واقعیت ) یا واجب الوجود بالذات است یا ممکن الوجود« نیز مثل مقدمة نخست / آن ـ یعنی گزارٔە: (موجودی / واقعیتی هست ) ـ گزاره ای ۱ بدیهی و بی نیاز از اثبات است .
لاهیجی در شرح خود بر تجرید الاعتقاد خاطر نشان کرده است که برهانی کـه خواجـه بـرای اثبات خداوند ارائه کرده بدین مضمون که «الموجود إن کان واجبا فهـو المطلـوب ؛ وإلـا اسـتلزمه لاستحالة الدور والتسلسل « متوقف بر ابطال دور و تسلسل است ، ولی می توان آن را بـ ه گونـه ای تقریر کرد که متوقف بر آن نباشد و در نتیجه ، استدلال بسیار ساده تر گردد بدین صورت که : اگر سلسله ای از ممکنات / متناهی یا غیر متناهی را در نظر بگیریم ، هیچ یک از افراد آن سلسـله ممکن نیست موجود شود مگر آن که تمام راه های عدم بر او بسته شود، یا به تعبیـری ، وجـودش واجب گردد.