چکیده:
نگرش جامعهشناختی به ادبیات با تکیه بر اثری تاریخی – ادبی، موضوع نوشتار حاضر است. بنیادِ نقد اجتماعی بر این فکر استوار است که اثر ادبی همواره محصول و مولود حیات اجتماعی است و ادراک درست و دقیقِ آن جز با دریافتِ دلایل و نتایج حوادث اجتماعی، میسّر نیست. تواناییهای نهفتهای که در روابط افراد جامعه است و باعث قوام اجتماع میشود، در این هنگامۀ «پدریان و پسریان»، با فاصله گرفتن از یک ایدئولوژی واحد و خلقِ کنشهای منفی، منجر به زوالِ هنجارها و پیوندهای مشترک اجتماع میشود. آنچه بیهقی از دوران مسعود غزنوی توصیف میکند،کینهکشی، فروگیری و بیاعتمادی است. مشارکت افراد غالباً در چنین جوّی، منجر به بند کشیدن کارگزاران و تضعیف روحیۀ دلسوزان حکومت میشود، به طوری که اجتماع، با ایجاد و اعمالِ دسیسۀ کینهجویان و تأیید پادشاه، رو به قهقرا و زوال میرود. برای تبیینِ گفتار خویش، از نظریۀ سرمایۀ اجتماعیِ رابرت پاتنام استفاده کردهایم. براین اساس، سرمایۀ اجتماعی را در سه بعدِ اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و حمایت اجتماعی در«ماجرای دسیسۀ بوسهل زوزنی در باب آلتونتاش» بررسی و تحلیل کردهایم. تمام نشانه و نمونههای ذکر شده از ماجرا، دیدگاه پاتنام را اینگونه تثبیت میکند که روابط درونگروهی دربار غزنوی، بر اساس کارکردهای منفعت طلبانه و بیاعتمادی پیش میرود. آنچه از این ماجرا به دست میآید، اعتمادسوزی، مشارکت منفی، افزایش احساس نا امنی و افول سرمایۀ اجتماعی است.
The topic in question is concerned with the sociological aspect of literary and historical experience. The basis of sociological criticism is built on the premise that literary works are the products of social life and that a good understanding of a work without considering its social aspects is impractical. To reach a better, more scientific, and more precise understanding of Abolfazl Bayhaghi’s social depiction, the social capital theory has been employed here. The total latent capabilities which prevail and strengthen social communication and society, in such a society, and in this “Pedarian and Pesarian” confusion and by distancing from a solid ideology and thus creating negative interaction all lead to the violation of values and the mutual social bonds. What is depicted from Masoud’s age is revenge, demoting and untrustworthiness. The conspiracy of the people in such an atmosphere also leads to subjugation of agents and discouraging of those who care about government. This happens in a way that the conspiracy of the avengers and the king’s confirmation leads to the decline of the society. To affirm the contention in question, Robert Putnam’s social capital theory has been employed. This theory is studied from three aspects, namely, social trust, participation, and support in the incident of the plot of Busahl Zuzani against Kharazmshah Altountash. All evidences prove Putnam’s view in the way that internal class relations in Qaznavid court were based on profit gaining functions and distrust. The consequences of the plot were fostering distrust, negative participation, increased sense of insecurity, and diminishing social capital.
خلاصه ماشینی:
فاطمه پرهیزکار (١٣٩٠) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی تاریخ بیهقی از دیدگاه جامعه شناسی زبان » اشاره کرده است که بیهقی با قرار گرفتن در موقعیت های گوناگون روایت ، رفتار زبانی متفاوتی از خود نشان و به خوبی احساسات و اندیشۀ شخصیت ها را با زبان شان انطباق میدهد.
در این ماجرا به حکم گزارش ابوالفضل بیهقی، بوسهل زوزنی، پایه ریز بسیاری از بی اعتمادی ها و هنجارشکنی ها، در باب خوارزمشاه آلتونتاش است که «فسادی کرده و تضریبی قوی رانده و تطمیعی نموده است » (بیهقی ، ١٣٧٥: ٤٠٣).
موضوع مهم تر این است که مسعود غزنوی خود در ابتدای این ماجرا، با سخنان و اقدامات خود، صراحتا از بوسهل حمایت میکند تا نقشۀ فروگیری آلتونتاش را عملی کند.
با تطبیق نظریۀ سرمایۀ اجتماعی رابرت پاتنام بر بخش مهمی از تاریخ بیهقی یعنی «دسیسۀ بوسهل زوزنی در باب آلتونتاش » و تحلیل آن ، به خوبی مشخص میشود که سه اصل بنیادی این نظریه ، یعنی مشارکت اجتماعی (پیوند و روابط افراد)، هنجارهای همیاری و حمایت اجتماعی و اعتماد اجتماعی ، همگی در جهت معکوس و منفی بروز میکند.
بیهقی در این ماجرا، گزارش میدهد که در اجرای مرحلۀ دوم فتنه ، بوسهل زوزنی ، سلطان مسعود را وسوسه کرده است که خوارزمشاه آلتونتاش ، یکدل و راست نیست .
همکاری شخص دسیسه چینی چون بوسهل زوزنی و شخص پادشاه که برای توقیف کارگزاران و چپاول امواشان صورت میگیرد، نشانه ای است از افول سرمایۀ اجتماعی که ابتدا خوارزشاه و خوارزم را از بین می برد و سر انجام به شکست و کشته شدن امیر مسعود غزنوی می انجامد.