چکیده:
اومانیسم هر نظام فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی یا اجتماعی است که هسته مرکزی آن انسان باشد. این مکتب بشر را به رویگردانی از خالق خویش و اهمیت دادن به خود وجودی فرا میخواند و در شکل افراطیاش هرگونه اندیشه متافیزیکی را انکار میکند. این نگرش تا آنجا پیش رفته که با نفی ارزشهای دینی و اخلاقی پیوند خورده است، بنابراین بررسی این مکتب از اهمیت بسزایی برخوردار است. هدف اصلی این مقاله، تحلیل پیامدهای اومانیسم از دیدگاه علامه طباطبایی با تکیه بر «تفسیر المیزان» میباشد. روش تحقیق، به صورت توصیفی- تحلیلی است. علامه بر این عقیده است که میان اصالت انسان و ایمان به خدا تضادی وجود ندارد، بلکه تنها در رابطه با خداست که انسان میتواند اصالت پیدا کند و اگر اعتقاد به معاد نباشد هیچ اصل دیگری نیست که بشر را از پیروی هوای نفس باز بدارد و نیز در مورد تساهل با کفار بیان میکند که از اصول الهی نباید دست برداشت و در این راستا دفع بدیها به بهترین وجه باید صورت پذیرد.
خلاصه ماشینی:
انسان در جهانبینیها و ادیان توحیدی مبرای از تحریف نیز از مقامی رفیع برخوردار بوده است و برای آن موقعیت ویژه و ممتازی در میان موجودات عالم قائل میباشند، به عنوان مثال، دین اسلام میفرماید که همه موجودات در زمین برای انسان خلق شدهاند: ﴿هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا﴾ (بقره/ 29) «او خدایی است که همه، آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید» به علاوه در قرآن، خدای متعال در خلقت هیچ موجودی خود را تحسین نکرده است جز در مورد انسان که پس از اشاره به جریان خلقت بنیآدم، بر أحسن الخالقین بودن خویش آفرین میگوید و میفرماید: ﴿ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقین﴾(مؤمنون/ 14) «آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده» و هنگام خلقت انسان از ملائکه میخواهد که بر انسان سجده کنند: ﴿و إذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم﴾ (بقره/34) «و در این هنگام به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنید» حقیقت اینکه سجده ملائکه برای جمیع بنی آدم و در حقیقت خضوع برای عالم بشریت بوده، و اگر حضرت آدم قبلهگاه سجده ملائکه شده از جهت خصوصیت شخصیش نبوده، بلکه از این باب بوده که آدم نمونه کامل انسانیت بوده، و در حقیقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماینده بوده است(طباطبائی،1374ش: ج8، 23) و بیان میدارد که انسان خلیفه او در زمین خواهد بود: ﴿ إنی جاعل فی الأرض خلیفة﴾ (بقرة/ 30) «همانا من قرار دادم در زمین خلیفهای» در حالی که مقام خلافت همانطور که از نام آن پیداست، تمام نمیشود مگر به اینکه خلیفه نمایشگر مستخلف باشد، و تمامی شؤون وجودی و آثار و احکام و تدابیر او را حکایت کند، و خدای سبحان که مستخلف این خلیفه است، متصف به صفات جمال و جلال است و در ذاتش منزه از هر نقصی و در فعلش مقدس از هر شر و فسادی است و انسان خلیفه چنین کسی گردیده است(طباطبائی،1374ش: ج1، 177).