چکیده:
قانون جذب از زمان ارائه و معرفی اش، دوستداران و پیروان بسیاری را از سراسر جهان به خود دیده است. با توجه به مستندات موجود، یک زن و شوهر آمریکایی به نام های جری و استر هیکس از نخستین افراد موفقی بودند که این قانون را بنا نهاده و با برگزاری دوره ها، نگارش کتاب ها و همچنین سخنرانی های فراوان، به گسترش آن اقدام نمودند. انگیزه ای که امروز نهاد چنین افرادی را به دستیابی آرامش، شادکامگی و در کنار آن روش انباشتن ثروت واداشت، پیامدی است که اومانیسم دوران نوگرایی و فرا نوگرایی با خود به ارمغان آورد و چنان حباب بزرگی را در برابر دیدگان آدمی شکل بخشید که گمان کند او محور و عامل اصلی و نهایی در پدیدآیی امور متقابل و متضادی چون ثروت و فقر؛ نیک بختی و شوربختی؛ شادی و اندوه و بسیاری مسائل مثبت و منفی زندگی خود است. قانون جذب همواره بر آن بوده تا با حذف علل گوناگون فراانسانی که از جمله مهم ترین آنها خواست و اراده الهی در سلسله نظام طولی هستی است، تمام توجه را به انباشته های ذهن بشری و خواسته های او متمرکز و محدود نماید. این پنداره که زندگی افراد زیادی را در تسخیر خود گرفته، با جایگزینی اصطلاح زیبایی چون «کائنات و جریان هستی»، از ورود هر گونه علت فرامادی و حتی مادی ای که فراتر از سیطره اختیار انسانی است، در تحلیل رخدادهای مثبت و منفی زندگی این جهانی خودداری نموده و به واقع سرگرمی مناسبی را برای شهروند جامعه مادی گرا فراهم نموده است.
Since its presentation and introduction the law of attraction has seen many lovers and followers from all over the world. According to the available documentation، an American husband named Jerry and Esther Hicks were among the first successful people to establish this law and began to expand it through courses، writing books and many lectures. The motive that made such individuals achieving to peace and happiness along with accumulation of wealth، is the consequence of the humanism of modernism which shaped such a large bubble in front of human beings that human is the main and final agent in the emergence of cross-contradictory affairs، such as wealth and poverty; good-fortune and mischief; joy and sorrow and many positive and negative affairs of his life. The law of attraction has always been to focus and limit all the attention to the accumulation of human mind and its desires by eliminating the various transcendence causes، including divine will as the most important of them. By replacing the beauty term such as "the universe and the flow of being،" and by ignoring the metaphysical factors in the analysis of the positive and negative events of this universal life، it provided amusing entertainment for the citizen of the materialist society.
خلاصه ماشینی:
"شخص هیکس نیز به بعد ارزشمند وجود انسانی معترف است و از اصطلاح وجود درونی (خویشتن برتر، جان یا روح) سخن میگوید که چیزی فراتر از بدن فناپذیر مادی است (هیکس، 1388: 40- 42؛ همو، 1388: 26- 27؛ همو، 1388: 19)؛ اما نگونبختانه از آن روی که مبنای ارائه دیدگاههای معنوی کنونی در حوزه مسائلی چون قانون جذب، مادیگرایی و کاربرد بیشازحد واژگان انرژی و بسامد در راستای تبیین امور معنوی و فرامادی است، نمیتوان یافتههای چنین افرادی را نسخههایی نجاتبخش برای بشر عصر اضطراب و پریشانحال جهان نوگرا دانست؛ دردآورتر آنکه در آثار هیکس، حقیقتی چون مرگ که همگان ناگزیر از تجربه آن هستند و نمیتوان از پیش خود و با نگرش دنیوی تحلیلی از آن داشت، با چنین قانونی به تبیینی شاد و اینجهانی درآمده است.
یک نقد نقضی بر پیروان این پنداره بسنده است که اگر جذب مانند جاذبه، عمومی است و میباید برای همگان یکسان عمل کند، چرا شمار زیادی از افرادی که شرایط قانون جذب را در زندگی رعایت کرده و آن را بهکار بستند به نتیجهای دست نیافتند؟ افزون بر این، پرسشی اساسی این است که چرا پیروان جذب، بیش از همه به لذتها و خوشبختیهایی چون ثروت، موفقیتهای شغلی، احترام و نگاه و نگرش دیگران به انسان و سلامتی توجه دارند و هیچگاه از نیکبختی فرامادی سخنی به میان نیاوردهاند؟ بهواقع تمام همت راز، این نکته انسانمحورانه است که تنها اوست که آفرینشگر سرنوشت خویش است؛ نیل دونالد والش این گفته را بهتر تبیین کرده است: «تختهسیاهی در آسمان وجود ندارد که پروردگار عالم، قصد شما در زندگی را روی آن نوشته باشد..."