چکیده:
رودلف بولتمان آلمانی از الاهیدانان مطرح و مهم قرن بیستم به حساب میآید. وی در
سالهای جنگ جهانی دوم و پس از آن برنامهای را تحت عنوان اسطورهزدایی به
جامعه الاهیاتی آن زمان معرفی کرد. این برنامه مخالفتها و موافقتهای بسیاری در
اروپا و آمریکا برانگیخت. بولتمان در این مقاله کوشیده است آنچه را در عهد جدید
مسیحی درباره آخرالزمان» پایان جهان» و ظهور منجی آمده رمزگشایی» و آن را با توجه
به دیدگاه خود درباره اسطورهزدایی بازتفسیر کند. وی ضمن ذکر دیدگاهها و تفاسیر
کهن درباره آخرالزمان» این دیدگاهها را در دنیای مدرن پذیرفتنی نمیداند. از نظر وی»
تفسیر مجدد آنها ضروری است. مبنایی که بولتمان برای آخرالزمان میپسندد مبنایی
وجودی با الهام از فلسفه اگزیستانسیالیستی است.
خلاصه ماشینی:
اکنون باید اذعان کرد که در کنار این تصویر خاص یهودی از امید، تصـویر دیگـری هم وجود دارد؛ یعنی این انتظار که روح انسان های پرهیزگار، درست پس از مـرگ ، بـه ملکوت آسمان صعود کند.
اکنون پرسش آنچه با عنوان اسطوره زدایی شناخته مـیشـود، ایـن اسـت کـه آیـا بـا پایان یافتن مفاهیم اسطوره ای ، کلام آخر گفته شده یا در این مفـاهیم ، معنـای مانـدگاری بیان شده است ؟ آیا زیربنای آنها دیدگاه و دانشی از ذات انسانی نیسـت ؟ دیـدگاهی کـه شاید تنها فهم ممکن از وجود انسانی نباشـد؟ زیـرا فهـم هـای متعـددی وجـود دارد و همیشه برای انتخاب یکی از آنها مختاریم .
آیـا پرسـش از معنای تاریخ ، زیربنای آن تصویر از تاریخ نبوده است ؟ پرسشی که نه تنها یونـان باسـتان بلکه مغرب زمین را از زمان آگوستین به بعد بـه حرکـت درآورد و اکنـون نیـز موجـب تحرک انسان مدرن میشود؟ آیا اندیشه ٔ تحول تاریخی، زیربنـای ایـن تصـویر از تـاریخ نیست ؛ یعنی این اندیشه که معنای تاریخ ابتدا در سیر حرکـت آن ، و در واقـع از طریـق پایان آن ، قابل فهم میشود؟ آگاهی از پایان تاریخ ، آن گونه که اسطوره شناسی قدیم آن را میفهمید، واقعا پایان یافتـه بـود.
آیا سخن لوتر در کتاب تعالیم دینـی کوچـک او، در دعـای دوم پـدر مـا بـا عنـوان «ملکوت تو خواهد آمد» نوعی روحانیسازی نیست ؟ آنجا که ملکـوت را چنـین تبیـین میکند که «ملکوت خداوند قطعا خودش بدون دعای ما میآید، اما مـا در ایـن دعـا، از خدا میخواهیم که این ملکوت ، در میان ما نیز محقق شود.