چکیده:
گفتمان سلفی با وجود آن که با منازعة درون گفتمانی و برون گفتمانی درگیر است، اما از زمان وقوع جنبشهای انقلابی عربی تاکنون توانسته از حوزة گفتمان گونگی خارج شود. این که کدام زمینه ها باعث خارج شدن گفتمان سلفی از حاشیه شده و منظومة معنایی و موانع فراروی تبدیل این گفتمان به گفتمان مسلط چیست، سوال اصلی مقالة حاضر است. فرضیة این مقاله این است که کنش گران گفتمان سلفی، طی یک دهة اخیر، با استفاده از فرصتهای معناساز مهمی چون شکست پروژه انقلاب و وحدت عربی، شکست از اسرائیل، تقویت اقتدارگرایی و فاصله گرفتن از دموکراسی و حرکت به سمت نظام سرمایهداری لیبرال، حمایت برخی حکومت های عربی و نیز انقلاب ارتباطات، از حاشیه به متن آمدهاند و با تکیه بر مبانی فقهی گفتمان سلفی، اعتبار و دست رسی این گفتمان را گسترش داده، نظام معنایی نسبتا منسجمی ارائه کرده، بخش زیادی از جوامع عربی را سوژة خود ساخته یا برخی دیگر را دچار چندپارگی هویتی کرده و از سوژگی گفتمانهای سیاسی رقیب خارج کردهاند. سلفیه توانسته است با مفصلبندی دالهای «اجتهاد»، «اتباع»، «نص»، «سلف صالح»، «سنت نبوی»، «نجات مومنان» و «تکفیر»، پیرامون دال مرکزی «توحید»، گفتمانی منسجم و متمایز از سایر گفتمانهای موجود در عرصة جهان عرب ایجاد کرده و با بهرهگیری از زمینههای اجتماعی و سیاسی و حمایتهای حکومتهای عربی، سوژههای بیش تری را به سوی خود جذب کند. اما این گفتمان، در درون با منازعات داخلی جدی روبهرو بوده و خردهگفتمانهایی متفاوت با تفاسیری متناقض از آن، سر برآوردهاند. ضعف برخی از تزهای سلفی و ناتوانی آن در همراهی با خیزش فکری و رقابت فرهنگی، به ویژه در دوران جهانیشدن و سرعت و انقلاب اطلاعاتی، چالشهای عمده پیش روی سلفیه است. این گفتمان، به جای آن که برای حل مشکلات زندگان تلاش کند، در حل مشکلات مردگان باقی مانده است. ابزار تحلیل در این پژوهش، منظومة مفاهیم تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه است.
خلاصه ماشینی:
سلفيه توانسته است با مفصل بندي دال هاي «اجتهاد»، «اتباع »، «نص »، «سلف صالح »، «سنت نبوي »، «نجات مؤمنان » و «تکفير»، پيرامون دال مرکزي توحيد»، گفتماني منسجم و متمايز از ساير گفتمان هاي موجود در عرصۀ جهان عرب ايجاد کرده و با بهره گيري از زمينه هاي اجتماعي و سياسي و حمايت هاي حکومت هاي عربي ، سوژه هاي بيش تري را به سوي خود جذب کند.
مصطفي حلمي ، نظريه پرداز سلفي گري در دورة جديد مي گويد: «سلفيه بر طريقۀ سلف در دريافت اسلام و فهم و تطبيق آن اطلاق مي شود و ازاين رو، به دورة تاريخي معيني محصور نيست ، بلکه از گذشته ادامه داشته و تا دورة کنوني امتداد يافته است » (حلمي ، ٢٠٠٥: ١٧٦) به لحاظ معرفت شناختي ، اصطلاح سلفيه بعضا به روش تکيه به ميراث –هر ميراثي - اشاره دارد و نقطۀ مقابل آن اصطلاحاتي مانند «پيش رو» و «ترقي خواه »، «نوگرا» و غيره است .
علل سياسي نيز وجود دارد که به انتشار گفتمان سلفي سنتي به شکل خاص کمک کرده است که مهم ترين آن تعداد زيادي از نظام هاي حاکم هستند که از انگارة تبعيت از «ولاة امر» و تحريم انتقاد از آنان در «علن » درجهت تثبيت موقعيت خود بهره برداري مي کنند.