چکیده:
ﻓﻀﺎی ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﻧﻈﺮﯾﺎت رواﺑﻂ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻞ در ﻣﻮرد اﻣﻨﯿﺖ، ﺑﯿﺸـﺘﺮ از ﻫـﺮ ﭼﯿـﺰ از ﻧﻈﺮﯾﮥ ﻋﻠﯿـّﺖ-ﻣﺤﻮر و ﭘﻮزﯾﺘﻮﯾﺴﺘﯽ واﻗﻊﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ در ﺧﺼﻮص ﻋﻮاﻣﻞ ﻧﺎاﻣﻦ ﺳﺎز، اﻣﻨﯿـﺖ ﺳـﺎز ، و راه ﺣﻞﻫﺎی اﯾﺠﺎد اﻣﻨﯿﺖ ﺑﻬﺮه ﺑﺮده ﺑﻮد؛ ﺗﺎ اﯾﻦ ﮐﻪ در اواﺳﻂ دﻫﮥ 1980 ﺑﻪ ﺳﻤﺖ و ﺳﻮی ﻧﻈﺮﯾﺎت ﺣﺎﺷﯿﻪﻣﺤﻮر در ﺣﻮزة رواﺑﻂ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻞ ﺳﻮق داده ﺷﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﭘﺎراداﯾﻢ اﻣﻨﯿـﺖ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻞ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﮥ ﯾﮏ ﻣﻔﻬﻮم واﻗﻊﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ، ﻣﺘﺎﺛﺮ از ﻣﻨﺎﻇﺮة ﭼﻬﺎرم در رواﺑﻂ ﺑـﯿﻦ اﻟﻤﻠـﻞ و اﯾﻦ ادﻋﺎی ﭘﺴﺎﻧﻮﮔﺮاﯾﯽ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ دوﻟﺖﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﮥ ﺑﺎزﯾﮕﺮان ﻋﻠـّﯽ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ رواﺑـﻂ ﺑـﯿﻦ اﻟﻤﻠﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﻣﻮرد واﮐﺎوی ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. در ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮ آﻧﯿﻢ ﺗﺎ ﺿـﻤﻦ ﺗﻮﺟـﻪ ﺑـﻪ ﻣﻘﻮﻟﮥ اﻣﻨﯿﺖ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻞ از ﻣﻨﻈﺮ ﭘﻮزﯾﺘﻮﯾﺴﺘﯽ و واﻗﻊﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ، از زاوﯾﮥ ﭘﺴﺖ ﭘﻮزﯾﺘﻮﯾﺴـﺘﯽ و ﺧﺎﺻﻪ ﭘﺴﺎﻧﻮﮔﺮاﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ آن ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮده، ﻋﻠﻞ ﮔﺬر از روﯾﮑﺮد ﭘﻮزﯾﺘﻮﯾﺴﺘﯽ واﻗﻊﮔﺮاﯾﯽ ﺑﻪ روﯾﮑﺮد ﭘﺴﺖﭘﻮزﯾﺘﻮﯾﺴﺘﯽ ﭘﺴﺎﻧﻮﮔﺮاﯾﯽ را در زﻣﯿﻨﮥ اﻣﻨﯿﺖ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻞ ﺑﯿﺎن ﮐﻨﯿﻢ.
خلاصه ماشینی:
(عسگرخانی وجانباز، ١٣٨٨، ٢٩٩) روش پژوهش در مقالۀ حاضر روش توصـیفی-تحلیلـی اسـت ؛ توصـیفی بـه دلیـل ماهیت نظری مقاله است که تلاش دارد تا نگرش دو نظریۀ واقع گرایی و پسانوگرایی را در مورد امنیت بین الملل واکاوی کند، و تحلیلی به این دلیل که تلاش دارد تا تفـاوت- های این دو نظریه را که منبعث از خواست گاه پوزیتویستی و پست پوزیتویستی ایـن دو نظریه می شود، به صورت مقایسه ای مورد بررسی قرار دهد.
حال با این مفروض، سوال اصلی پـژوهش حاضر این است که راههایی که واقع گرایی به منزلۀ نظریۀ غالب در روابط بین الملل برای برقراری امنیت به منزلۀ مقولۀ حساس در عرصۀ مناسبات داخلی-بین المللی برمیگزینـد کدامند؟ ادعای اصلی ما در این نوشته این است که در نظام دولت محوری تعریف شـده از جانب واقع گرایی ، خلع سلاح کامل یک رهیافت آرمان گرایی، واهی و مردود اسـت ، و برقراری رژیـم امنیـت تنهـا از طریـق تحصـیل ایـن تسـلیحات، اسـتفاده از قـدرت بازدارندگی آنها و سپس کنترل این قبیل تسلیحات میسر است .
از آنجا که مکتب واقع گرایی ، قدرت را متغیر مستقل و همکاری را متغیر وابسته می داند، بر این باور است که ثبات و امنیت نظام بین الملل تنها بـه قـدرت یـک کشـور (سرکرده یا رهبر) و یا به قدرت گروهی از دولت های بزرگ (شورای امنیـت ) بسـتگی دارد.