چکیده:
ماهیت اخلاق و سیاست و چگونگی رابطة میان ایـن دو مفهـوم، همـواره بـه صـورت چالشی فکری در آرای اندیش مندان و فلاسفة سیاسی مطرح بوده است . به همین دلیـل افراد، جریانها و مکاتب مختلف فکـری در ضـمن ارائـة دیـدگاههـا و افکـار سیاسـی خویش ، سعی کردهاند چگونگی رابطة میان این دو مقولـه را توضـیح دهنـد. ایـن امـر، به ویژه پس از دوران رنسانس و آغـاز عـصر جدیـد کـه منجـر بـه گـسترش افکـار و جریانهای سکولار و کاهش حاکمیت کلیسا و تقلیل نقـش دیـن و اخـلاق در جوامـع مدرن شد، اهمیتی مضاعف یافت . برخی از متفکران دوران مدرن با توجه به تحولات عصر جدیـد و دگرگـونی هـایی که در مقاصد و غایات سیاسی افراد و حکومت ها ایجاد شد، بر جدایی میـان اخـلاق و سیاست تاکید کردند. ماکیاولی و نیچه از جمله مهم ترین اندیش مندان و فلاسـفه ایانـد که در دنیای غرب در این زمینه دیدگاههای مبسوطی را ارائه کـردهانـد و اندیـشه هـای آن ها فراتر از زمانشان هم چنان مورد نقد، تحلیل و ارزیابی متفکـران و صـاحب نظـران * استادیار علوم سیاسی ، دانشگاه رازی (yahoo.com@mak٣٩٢). ** کارشناس ارشد اندیشة سیاسی . مختلف قرار می گیرد. این دو که از فلاسفة مشهور دنیای غـرب محـسوب مـی شـوند، رابطة اخلاق و سیاست را به گونه ای کاملا متفـاوت از فلاسـفة سیاسـی متقـدم مـورد بازنگری قرار دادند و تحولات مهمی را در این مقوله به وجود آوردند.
خلاصه ماشینی:
اخلاق و سياست در فلسفة سياسي مدرن: بررسي مقايسه اي انديشه هاي ماکياولي و نيچه تاريخ دريافت : ٨٩/٣/٥ دکتر مسعود اخوان کاظمي *١ تاريخ تأييد نهايي : ٨٩/٧/٢٦ پروانه عزيزي **٢ چکيده ماهيت اخلاق و سياست و چگونگي رابطة ميان ايـن دو مفهـوم، همـواره بـه صـورت چالشي فکري در آراي انديش مندان و فلاسفة سياسي مطرح بوده است .
به همـين دليـل ، وي چنـين اخلاقـي را در امور سياسي فاقد ارزش و بي اعتبار مي داند (١٥-١٤ ,١٩٤٢ ,Renaudet) بدين ترتيب ، او اصول اخلاقي مسيحي را مورد ترديد قرار مي دهد، آن را محکوم کرده و بي اعتبار تلقـي مي نمايد و تلاش مي کند تا اصول اخلاقي جديدي را به منظور خودمختـاري در عرصـة سياست و قدرت دولت تدوين نمايد (٤٨ ,١٩٥٠ ,Berhin)؛ اخلاقي کـه ماهيـت مـدني دارد و اصول و معيارهايي سياسي را مي پذيرد که شهروندان هر جامعه ملزم بـه رعايـت آن ها هستند و ساختار روابط ميان شهروندان را در يک جامعـة سياسـي مـشخص مـي - 1 سازد(٢٢٨ ,١٩٨٢ ,Strauss).
با اين حال، ماکياولي صرفا رهبـران سياسـي را از رعايـت قواعـد اخـلاق عمومي مستثني مي نمايد؛ زيرا معتقد است که مصلحت شهريار بـا مـصلحت کـشورش يکي است ؛ ميان اخلاق و سياست جدايي وجود دارد و هم چنـين بـه دليـل بدسرشـتي انسان و ميلش به دروغگويي و پيمانش ي نک ، فرمانروايان و فرمانبرداران نبايد تابع نظام اخلاقي واحدي باشند (عنايت ، ١٣٨١، ١٦٤-١٦٥).