چکیده:
عشق در سنت عرفانی مولانا جایگاهی مبنایی دارد.مثنوی او با حکایت عشق و اشتیاق نی آغاز می شود و به عشق نیز پایان می پذیرد. هدف این پژوهش جستجو دربارۀ جایگاه عشق از منظر مولوی به صورت عام نیست زیرا تمام شش دفتر مثنوی عشق است.مبنای این پژوهش بررسی وجوه عشق در مثنوی با توجه به خاصیت درمانگری عشق است.
این پژوهش بر آن است که به این پرسش پاسخ دهد که وجوه عشق از نظر مولانا کدام است؟ آیا عشق مورد نظر مولانا در دنیای مدرن کنونی می تواند درمانگر باشد یا خیر؟ نتایج نشان می دهد مولانا از شخصیت های فرا زمانی و فرامکانی است که همواره بر مسائل بنیادین بشر نظیر عشق که هیچ گاه کهنه نمی شود ،تکیه و تاکید می کند.رهایی از خود مطلوب ترین فرآوردۀ عشق و آرزوی تکوینی انسان است؛زیرا شخص در پرتو آن در دنیای کنونی از رنج های آمیخته به خود رهایی می یابد و به مطلوبیت فطری خود خواهد رسید.پس عشق مورد نظرمولانا می تواند چراغی باشد برای کشف نیاز های معنوی عمیقی که در درون انسان قرار دارد.
Love and infatuation are the ethics of Molana and basic concepts of hisSufism school. His Masnavi begins with the love story of straw and ends with love. The aim of this article is not to investigate about the role of love from Rumi’s perspective in general form since all his six books are about love, but the aim of this article is to investigate the place of love in the Masnavi regarding the developments in the modern world of today. The present article aims to answer this question that where is the place of love from the view point of Rumi? Whether his desired love has any place in the modern world of today.The results show that the Rumi’s characteristic goes beyond the time and space and always emphasizes on fundamental human issues such as love which never grow old. The genetic wish of human being is to get free from his own which is the most desirable product of love; since today in its light human being can get rid of his pains and achieve his innate desires. Thus the desired love of Rumi, as a light can explore the deep spiritual needs located within the human being.
خلاصه ماشینی:
راز نغمه های روح نواز مولانا و سر نهفته در نی لبک مهجور او درچیست که چنین جهانیان را مشتاق و آرزومند خود ساخته است ؟مگر مولانا از چـه نـوع عشقی سخن می راند که مردم جهان با زبان و فرهنـگ هـای متفـاوت آن را مـی فهمنـد و از دانستن آن خرسند می شوند؟ مولوی دریافته است که زیربنای عالم هستی بر محبت و عشق گذاشته شـده اسـت و روح آدمی ، تشنۀ عشق و محبت است .
بررسی پیشینۀپژوهش نشان می دهد که تا کنون پژوهش مسـتقلی در ایـن زمینـه صـورت نگرفته است اما آثاری که تا حدودی می تواند با این پژوهش مرتبط باشد شامل : مقالۀ" بررسی عقل و عشق در مثنوی معنوی "(آریا،١٣٧٨)و مقالۀ"تجلی عشق در مثنوی "(خدایوردی عبـاس زاده و طاهر لو،١٣٩٢) وکتاب "عشق در مثنوی همراه با پژوهشی در شعر فارسـی "( حسـینی کازرونی ،١٣٨٣) می باشد ولی هیچ یک از آثار فوق به بررسی وجوه عشق در مثنوی با توجـه به درمانگری عشق در دنیای مدرن کنونی نپرداخته اسـت .
"(افلاکی ،١٣٦٢:٢٠٧) مولوی در مثنوی خود ، در نگاه های گوناگون به عشق تامل می کند و هرگونـه کشـش و گرایشی را که بین کاینات عالم هست ، نوعی عشق یا محبت تلقـی مـی کنـد وحتـی "جـوهر شریعتو طریقت را عبارت از عشق می داندو محبـت را کـه سـبب تزکیـه و تربیـت دل اسـت ،موثرترین عامل در تهذیب نفس می پنداردو آنرا مهمترین وسیله برای معراج روح عشـق مـی داند.
بنابر این آتش عشق از نگاه مولوی ،زدایندۀ گره های زمانی ذهن و نوشداروی تمـام زخـم های ذهنی – روانی انسان است .