چکیده:
در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بررسی دستاوردهای آن در سیاست خارجی در منطقه اوراسیای مرکزی کار سادهای نیست زیرا در این چهار دهه تحولات ژئوپلتیک گستردهای در منطقه ایجاد شده است. این دوران را می توان به دو مرحله دهه نخست و زمان شوروی و سه دهه بعدی و عصر پسا شوروی تقسیم کرد. در دوران نخست که دوره انقلاب و جنگ تحمیلی بود، قلمرو اوراسیایی در چارچوب اتحاد شوروی و بلوک شرق محیطی بسته و نفوذ ناپذیر تلقی می شد اما با پایان جنگ و آغاز دوره سازندگی در ایران و تحول سیاست خارجی آن، محیط اوراسیایی نیز عرصه ژئوپلتیک جدیدی برای حضور و نفوذ ایران شد که ایران با سیاستی عملگرا به تعامل با آن پرداخت. پرسش اصلی این مقاله آنست که سیاست خارجی اوراسیایی ایران در این چهار دهه بر اساس چه اصول و مفاهیمی شکل گرفت، متحول و اجرا شده و چه نتایجی داشته است؟ ایده این نوشته آنست که در دوره نخست سیاست خارجی ایران با یک نگرش کلان به شوروی شکل گرفته بود، اما در دوره دوم به شکل عملگرایانه تر و در چارچوب یک سیاست چند بخشی و معطوف به ثبات منطقهای، روابط اقتصادی و نفوذ فرهنگی تداوم یافته و این حوزه به تنوع رفتار خارجی ایران و فرصت بازیگری آن تبدیل شده است. برای بررسی این ایده کوشیده ام تا نخست به مبانی نظری اشاره کرده سپس وضعیت محیط منطقهای را ترسیم نموده و با اصول، تحولات و کارکرد سیاست خارجی ایران، دستاوردهای آن را بیان نمایم.
خلاصه ماشینی:
اما پرسش اصلي اين مقاله آنست که سياست خارجي اوراسيايي ايران در اين چهار دهه بر اساس چه اصول و مفاهيمي شکل گرفت ، متحول و اجرا شده و چه نتايجي داشته است ؟ ايده اي که نگارنده مطرح مي کند و مي کوشد آن را در خلال مباحث مورد بررسي و تحليل قرار دهد آنست که منطقه اوراسيايي از نگاه جمهوري اسلامي در ابتدا وجهي سلبي در قالب سياست نه شرقي داشت ، پس از فروپاشي نظام بين المللي دو قطبي به فرصتي ژئوپلتيک تبديل شده و در سالهاي اخير در قالب شريکي امنيتي پديدار شده است .
البته اين به معناي نبود برخي نگراني هاي امنيتي نيست ، اما روند کلي تحولات به سوي همکاري و تعامل بيشتر ايران و منطقه بوده و از نگاه نگارنده ايران پس از سال ١٩٩١ در حرکت به سوي موقعيت و نقش قدرت منطقه اي از فرصتهاي ژئوپلتيک همانند خروج شوروي از افغانستان ، استقلال کشورهاي آسياي مرکزي و قفقاز بهره گرفته است .
مدل تحليلي زير اين وضعيت را نشان مي دهد: (رجوع شود به تصویر صفحه ) بر اين بنيان ، نقش و ماهيت جمهوري اسلامي ايران با وجود تداوم در اصول کلان اما در عمل در ادراکات تصميم گيرندگان اصلي سياست خارجي از يک دستگاه مبارزه عليه ساختارهاي ناعادلانه بين المللي تا بازيگري متعارف تر با اولويت هاي اقتصادي و عملگرايانه و پس از آن يک قدرت سر آمد منطقه اي در چارچوب سند چشم انداز بيست ساله ، و سرانجام با افزايش در آمدهاي نفتي در سالهاي دهه سوم انقلاب و تلاش براي يک نقش منطقه اي موثرتر و سرانجام تعامل سازنده در دهه چهارم متحول شده است .