چکیده:
درِک پارفیت استدلال میکند که باور هنجاری پایه «هر رنجی فینفسه بد است»، باوری است شهودی و لذا مورد توافق همهی آدمیان در شرایط ایدهآل. در این میان نیچه، بهعنوان فیلسوفی که بارها رنج را نیک دانسته یا از خوبی رنج و درد سخن گفته، در برابر پارفیت میایستد. پارفیت با ارائهی تفسیری ابزارانگارانه از موضع نیچه میکوشد نشان دهد که نیچه در واقع مخالف «هر رنجی فینفسه بد است» نیست و آن دسته از عبارتهای وی در این باره را که میتوان جدی گرفت باید به برداشتی ابزارانگارانه فروکاست. در این مقاله نشان میدهم که در پرتو تفسیری روانشناسانه از خواست قدرت چونان میلی مرتبهدومی برای چیرهگشتن بر یک مقاومت میتوان عبارات نیچه دربارهی نیکی رنج را بهگونهای فهمید که در آن باور هنجاری «دستکم برخی رنجها فینفسه نیک هستند» معنا پیدا میکند چرا که رنج به عنوان مقاومت یا مانعی در برابر یک میل مرتبه نخستی چیزی جز یکی از مؤلفههای اصلی خواست قدرت نیست، و ارزشی فینفسه دارد. بر این اساس، تفسیر سادهانگارانهی پارفیتی بیانگر موضع واقعی نیچه نیست.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله نشان میدهم که در پرتو تفسیری روانشناسانه از خواست قدرت چونان میلی مرتبه دومی برای چیره گشتن بر یک مقاومت میتوان عبارات نیچه درباره ی نیکی رنج را به گونه ای فهمید که در آن باور هنجاری «دست کم برخی رنج ها فینفسه نیک هستند» معنا پیدا میکند چرا که رنج به عنوان مقاومت یا مانعی در برابر یک میل مرتبه نخستی چیزی جز یکی از مؤلفه های اصلی خواست قدرت نیست ، و ارزشی فینفسه دارد.
راه حل پارفیت در برابر این تضاد ظاهری دفاع از این نظر است که «دعاوی و استدلال های نیچه در مقابل پیش بینی من نمیایستند»و به طور خاص میکوشد نشان دهد که گزاره ی «رنج بد است »، از سوی نیچه رد نشده است و نباید // «نظر واقعی نیچه » را رد گزاره ی «رنج بد است » دانست ادعای من در این مقاله این است که بنا به یک چشم انداز و تفسیر قابل قبول تر از «موضع واقعی نیچه »، وی با محور قرار دادن خواست قدرت و تفسیری روانشناسانه از آن ، برداشتی نو از سعادت و خوشبختی، لذت و رنج را مطرح میسازد که بر اساس آن برخی از مهم ترین باورهای هنجاری ما چهره عوض میکنند و از جمله ی مهم ترین آنها این باور پایه ای است که «رنج بد است ».
نیچه کوشیده تا بر اساس خواست قدرت ، برداشتی نو از سعادت و لذت ارائه کند که اگر در قالب آن برداشت به رنج و معنای آن توجه شود، میتوان فهمید که چرا باور هنجاری «هر رنجی بد است » نمیتواند همواره درست باشد.