چکیده:
در این مقاله نویسنده مدعی است که کانت میتواند اهمیت اخلاق را برای محافظت از محیطزیست، برپایه ارتقاء و بهبود شخصیت و ایجاد محیط کلیتر برای شکوفایی بشر، توجیه کند. انسانمحوری کانت ایجاب میکند که ما از طبیعت محافظت کنیم؛ زیرا طبیعت به ما در رسیدن به اهدافمان کمک میکند. همچنین، براساس انسانمحوری کانت، ما موظفیم از محیط زیست برای نسلهای آینده محافظت کنیم. افزونبراین،اخلاق کانتی نشان میدهد چگونه رویکرد غیرابزاری به طبیعت (چه زیباشناسانه و چه به دیگر روشها)، میتواند به ما کمک کند تا بهمنزله یک موجود اخلاقمدار پیشرفت کنیم؛ ازاینرو، نباید محیطزیست را صرفا منبع مواد خام برای انسان تصور کنیم. هنگامیکه ما، جدا از منافع خود، به طبیعت احترام میگذاریم، میتوانیم انواع نگرشهایی را که موجب رشد فضائل اخلاقی میشوند، در وجود خود تقویت کنیم. برهمیناساس، اخلاق کانتی میتواند نظام اخلاق زیستمحیطی پیچیدهای را بر مبنای اصولی انسانمدار سازمان و بسط دهد.
خلاصه ماشینی:
مسلماً، این کار، شکلی از انسانمحوری است – محیطزیست باارزش است، زیرا میتوان از آن برای تحقق غایات دیگر انسان بهره گرفت – اما درنظرگرفتن منافع آیندگان، چگونگی و میزان استفاده ما را از طبیعت بهمنزله وسیله محدود میکند.
کانت، درباره حیوانات هم معتقد است همانگونهکه ما درقبال خود وظیفه مستقیم داریم، درقبال طبیعت نیز بهطور غیرمستقیم وظیفه داریم؛ یعنی وظیفه ما درقبال خود، ساختن شخصیتی بافضیلت¬ است که برای انجامدادن کارهای درست، جدا از نفع شخصی، آماده باشد: «تمایل به تخریب بیرویه زیباییهای جهان جمادات، با وظیفه بشر درقبال خود مغایر است؛ زیرا احساس زیباشناسانه را درون وی تضعیف یا نابود میکند.
این نگرش درباره طبیعت باعث میشود که ما رفتار متفاوتی داشته باشیم (چون ما آن را صرفاً یک ابزار نمیبینیم)، اما همانطورکه مارک لچ اشاره میکند، این مطلب میتواند اساس نظریه ارزش باشد؛ نظریهای که انسانمحور نیست: آنچه کانت پیشنهاد میکند- شاید برخلاف نیتش- روشی است برای تفکر درباره چگونگی پرورش نگرشی که انسان را برمیانگیزد تا بپذیرد موجودات طبیعی واقعاً سزاوار احترام هستند؛ بی¬علاقه¬گی ذوق، نوعی تطبیق درونی است که در آن چیزی مانند یک ضرورت زیست¬محیطی در ابتدا با ما به گفتگو می¬نشیند؛ تطبیق درونی¬ای که می¬تواند ما را ذاتاً با این باور که ممکن است موجودات دیگر از ما خوبتر باشند، سازش دهد (Lucht, 2007: 136).
4) _______________ (1989), In Defense of the Land Ethic: Essays in Environmental Philosophy (Albany: State University of New York Press, 157 – 63.