چکیده:
در تاریخ فلسفه ها می خوانیم که نظریه ضرورت در کانون اندیشة اسپینوزا، و نظریة آزادی اراده در قلب
نظام دکارت جای دارد. اسپینوزا خدا را علت خود و علت داخلی می داند، به وحدت جوهر قائل می شود،
اراده را از خدا و انسان نفی می کند، اختیار را منحصر در ضرورت آزاد می داند و به ضرورت انتشای عالم از
خداوند تصریح می کند؛ تا جایی که به نظر می رسد خط فکری خود را کاملا از دکارت جدا کرده است. از
مهم ترین نقدهای اسپینوزا بر دکارت، انتقاد از دیدگاه او درباره ارادة آزاد است. اما بااین همه، برخی
دکارت شناسان دیدگاه اسپینوزا را در باب ضرورت، هم چون رشد طبیعی فلسفة دکارت می بینند و برآنند
که نقد اسپینوزا بر نظریة دکارت دربارة ارادة آزاد، ارتباط چندانی به ادّعای اصلی دکارت ندارد تا جایی که
اگر مفهوم دکارت دربارة آزادی به درستی تقریر شود، دیدگاه اسپینوزا بیش از آن چه خود می پنداشت، به
موضع دکارت نزدیک است. در این مقاله می خواهیم نشان دهیم که به رغم انتقادات اسپینوزا بر نظریة
اراده آزاد دکارت، دکارت آن گاه که سخن از بالاترین درجة آزادی به میان می آورد، هم بستگی ضرورت و
آزادی را هم چون اسپینوزا نشان می دهد و در این مرحله از آزادی، او نیز میان فاهمه (عقل) و اراده هیچ
تمایزی قائل نمی شود؛ بنا بر این، با توجه به آن چه دکارت در همة آثارش دربارة اراده و اختیار می گوید،
انتقاد اسپینوزا بر دکارت مبنی بر قول او به ارادة مطلق و آزاد، پایرفتنی نیست.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله میخواهیم نشان دهیم که به رغم انتقادات اسپینوزا بر نظریۀ اراده آزاد دکارت ، دکارت آن گاه که سخن از بالاترین درجۀ آزادی به میان میآورد، هم بستگی ضرورت و آزادی را هم چون اسپینوزا نشان میدهد و در این مرحله از آزادی، او نیز میان فاهمه (عقل ) و اراده هیچ تمایزی قائل نمیشود؛ بنا بر این ، با توجه به آن چه دکارت در همۀ آثارش دربارة اراده و اختیار میگوید، انتقاد اسپینوزا بر دکارت مبنی بر قول او به ارادة مطلق و آزاد، پذیرفتنی نیست .
حال با اندک دقتی در دو معنای اختیار در نامه ١٦٤٥ به مسلند و مقایسۀ آن ها با دو تعریفی که دکارت در «تأمل چهارم » از اراده به دست میدهد، روشن میشود که میان این دو سخن تمایز چندانی در کار نیست بلکه دکارت درباره اختیار قائل به درجات و مراتب است که پایین ترین مرتبۀ آن در همگان امری بدیهی و مفروض است چنان که در اصول فلسفه وقتی در اصل سیونهم از بداهت اختیار سخن میگوید منظورش همین عدم ترجیح محض در اراده است که هر انسانی از دانا و نادان به یکسان آن را در خود مییابند و اثباتش نیاز به برهان ندارد.
Volume III (The Correspondence) by the same translators and Anthony Kenny, Cambridge University Press.
H. R (1983), Spinoza: Reason and Experience, Open University Press, London.