چکیده:
لاکلا و موفه با بازخوانی نظریههای متفکرانی مانند زبانشناسی سوسور، ساختارگرایی التوسر و پساساختارگرایی دریدا و...، نظریۀ گفتمان خود را در سال 1985 میلادی در کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی بسط دادند. نظریۀ گفتمان در دهههای اخیر برای فهم پدیدههای اجتماعی و چگونگی تحول آنها در حوزههای مختلف علوم انسانی کاربرد وسیعی یافته است. شعوبیه یکی از مهمترین جنبشهای تاریخ ایران واکنشی در برابر سیادت حاکمیت غیرایرانی بر ایرانیان بود که دارای سوگیریهای فرهنگیسیاسی و اجتماعی است. این مقاله گفتمان شعوبی را در اشعار ناصرخسرو بر مبنای تحلیل گفتمانی «لاکلا و موفه» بررسی میکند. بنابراین چگونگی و چرایی مبارزات ایرانیان در بستر خیزش شعوبی بهویژه در روزگار ناصرخسرو روشن میشود. گفتمان شعوبی در آراء ناصرخسرو با دالهای فردیت، اختیار، خردگرایی، روش تأویل و قداستزدایی پیرامون اصالت انسان مفصلبندی میشود. در این دیدگاه، حاکمیت سیاسی سلاطین سلجوقی و نظام عقیدتی خلفای عباسی را بهعنوان غیرهای گفتمانی، حاشیهرانی میکند و برای حل بحرانهای هویتی در تلاش است که پیشینۀ تاریخی ایرانی را برجستهسازی کند. نظریۀ رهایی، حاکمیت ایرانی و پیروی از مذهب اسماعیلی را بهعنوان اسطوره معرفی میکند. سوژه فردی آزاده و داناست که گفتمان شعوبی را پیش میبرد.
خلاصه ماشینی:
در ايـن ديـدگاه ، حاکميـت سياسي سلاطين سلجوقي و نظام عقيدتي خلفاي عباسي را به عنـوان غيرهـاي گفتمـاني، حاشيه راني ميکند و براي حل بحران هاي هويتي در تـلاش اسـت کـه پيشـينۀ تـاريخي ايراني را برجسته سازي کند.
از نگاه وي خرد، نماينده و رسول خداوند در وجود آدمي است که او را به ادلۀ برهان براي جست وجو و تقرب حقيقت ياري ميدهد: خرد کـو رسـول خـداي اسـت زي تـو چه خوانده ست بر تو از اين بـاب ؟ برخـوان از اين در به برهان سـخن گـوي بـا مـن نخواهم که گويي فلان گفـت و بهمـان (ناصرخسرو، ١٣٧٨: ٨٤) او عقل را وسيلۀ شناخت و تميز نيک و بد و حق و باطل ميداند؛ زيـرا عقـل مايـۀ تفکر است و انسان را درستيها هدايت ميکند: عقـل ز بهـر تفکـر اسـت در ايـن بـاب بر تن و جان تو، اي پسر، سر و سـالار (همان : ٢٥٨) عقــل ســت بــه ســوي صــواب رهبــر بــا راهبــرت چــون بــه خارخــاري؟ (همان : ٢٩) همــيگويــد انــدر نهــان هرکســي را که چون آن چنين است و اين نيست چـون آن (همان : ٨٤) خرد از هرگونـه خلـل و لغـزش عـاري اسـت و آدمـي را از گرفتـار شـدن در دام مصيبت ها مصون ميکند، يا همچـون کشـتياي اسـت کـه آدمـي را از غـرق شـدن در مصائب و مشکلات زندگي ميرهاند: خرد از هر خللي پست و ز هر غم فرج است خرد از بيم امان است و ز هـر درد شفاسـت (همان : ٢١) کشـتي خــرد اسـت دســت در وي زن تــا غرقــه نگــردي انــدرين دريــا (همان : ١٨٣) ناصرخسرو در برابر نظام هاي ديني و سياسي که مانع انديشدن مـيشـد، بـه شـناخت مبتني بر عقل تأکيد ميورزد.